صد كادو: چه عنصری در فوتبال سبب می گردد تا كسانی در شادی برد تیم محبوبشان، پای بكوبند و در سوگ باخت اشك بریزند؟
شیرینی خاطره ی باز ی های به یاد ماندنی تیم ملی، مانند همان بازی معروف ایران و استرالیا، برای بعضی هامان با شیرینی روزهای بزرگ زندگی شخصی برابری می كند؛ همان گونه كه تلخ كامی بعضی بازی ها با تلخی روزهای تیره ی زندگی خودمان. پاسخ را شاید بتوان در حس غرور جست یا شاید در هویت جمعی، حس همدلی، نیاز به تخلیه هیجانات و عواطف. یا شاید هم با نگاهی بدبینانه در نمایشی كه رسانه ها حول فوتبال به راه انداخته اند. اما نه! هر كدام از اینها تنها بخشی از ماجرا هستند و هیچ كدام، به تنهایی سبب نمی شوند فوتبال در زندگی انسان مدرن به این جایگاه برسد.
فوتبال یك تمرین خویشتن داری در حین رقابت و ستیزه جویی است؛ تمرین همكاری با هم تیمی ها در حین رقابت با تیم حریف. همكاری و رقابتی كه نه تنها باید هم زمان بلكه باید توأم با خویشتن داری باشد؛ به روشی قاعده مند و دور از هرگونه خشونت و تعدی گری. نمود هایی از این خوشتن داری را می توان در نهی بازیكنان از دست زدن به توپ یا نهی از لگد زدن به بازیكنان حریف دید. اینها باورهای ریچاردز در كتاب «روانكاوی و فرهنگ عامه» درباره ی فوتبال است. او فوتبال را بخشی از فرایند تمدن آموزی می داند كه طی آن شكل های مهارشده تر و مدنی تر رفتار، گسترش می یابند. با كمك این سخن می توان گفت انسان از آن رو غرق در فوتبال می گردد كه در آن نمودی از دنیا و نظم پیرامون خود می بیند و آن را واقعی می یابد؛ دنیایی كه در آن مجبور و نیازمند به همكاری با افرادی از جامعه ی خود است اما در عین حال باید با برخی دیگر همواره رقابت كند؛ دنیایی كه برای بازی در آن مجبور است به برخی قوانین تن دهد؛ دیگران را لگد نزند، برای گرفتن توپ از آنها دست به خشونت نبرد و مهم تر از همه حرف های داور را هم بپذیرد؛ وگرنه از بازی اخراج خواهد شد!
همان طور كه كریچلی، نویسنده ی كتاب «هنگامی كه به فوتبال می اندیشیم به چه می اندیشیم» در گفت و گو با لس آنجلس تایمز می گوید: «اگر شما می خواهید تصویری از روزگار ما با همه ی وحشت های انبوه آن ببینید، بهترین گزینه آن است كه به فوتبال نگاه كنید. همه ی وحشت ها آنجا هستند: وحشت های سرمایه داری نئولیبرال، وحشت های اقتدارگرایی و استبداد و مانند این ها. فوتبال، تصویری از جهان ماست؛ در بهترین و بدترین حالت آن، به صورت هم زمان.»
اما اگر فوتبال تا این حد نمایانگر دنیای پیرامون، نظم و قواعد حاكم بر آن است، چرا آدم ها با این شدت شیفته ی دنیای واقعی نیستند؟ چیزی در فوتبال هست كه آن را از واقعیت متمایز می كند. آری! همه ی حرف هایی كه درباره ی همكاری، تقسیم و تخصصی شدن كار، رقابت و پای بندی به قواعد در فوتبال زده می گردد درست است؛ حتی فوتبال از سر توفیقی اجباری، عناصری مانند بخت و اقبال را هم كه خصوصیت هر عمل عینی است به زمین بازی خود راه داده است، فراز و نشیب هایی همانند زندگی واقعی دارد و لزوما هم تیم قوی در آن برنده ی میدان نیست. اما با وجود همه ی این همانندی ها، فوتبال زیركانه یكی از مهم ترین عناصر دنیای واقعی را به زمین خود راه نمی دهد؛ نابرابری ها و تقسیم بندی های اجتماعی را! فوتبال، دیوارها را از میان بازیكنان برمی دارد. آنان با وجود وظیفه ها و استعدادهای ویژ ه ی خود، زمین بازیِ برابری پیش روی خود می بینند. این همان نقطه ی تمایز این نمایش زیبا از دنیای پیرامون است. این نمایش را بیش از هر جای دیگری در جام جهانی فوتبال می توان به تماشا نشست. بازیكنانی از طبقه های گوناگون با شغل ها، گرایش های سیاسی و مذهبی مختلف، از شهرهای كوچك و بزرگ بدون هیچ اثری از تقسیم بندی های اجتماعی و سلسله مراتب ها، دوشادوش یكدیگر قرار می گیرند؛ در حالیكه رویاهای مردم خویش را بر دوش می كشند؛ رویاهایی كه از نابرابری های دنیای واقعی به پناهگاه فوتبال گریخته اند.
كریچلی در بخش دیگری از گفت و گوی خود می گوید: «فوتبال، گنجینه ای از احساس همدلی است؛ احساس اینكه همه ی ما، اینجا با هم هستیم.» او درست می گوید. ما تشنه ی احساس با هم بودنیم؛ تشنه ی دل خوشی ها و رنج های مشترك. ما تشنه ی آنیم كه از ورای دیوارهایی كه جدایمان می كند، یكدیگر را دوشادوش هم، در جست و جوی سرنوشتی مشترك ببینیم و سراب فوتبال، حتی در ایام تیره ی خود هم، فروغی از امید به رفع این تشنگی را بر دل هایمان می تاباند.
ایسنا – محمد جوانمرد
categories & tags
In جشن, جشنواره, کادو, هدیه
By نمایش