به گزارش صد کادو، اصفهان «اگر اصفهان در کشاکش قرن ها رنج و گرفتاری زنده مانده است، از این پس هم خواهد ماند. گویی در این دیار روحی جریان دارد که آنرا چنین زنده نگاه می دارد. اصفهان تاب آوری عجیب وغریبی در تاریخ از خود نشان داده و علیرغم مشکلات مختلف به حیات خود ادامه داده است.»
این بخشی از مطالب مطرح شده در نشست تحلیلی «هویت فرهنگی اصفهان؛ فرصت ها و چالش ها» بود که با حضور حشمت الله انتخابی، نویسنده و فعال فرهنگی و اجتماعی؛ مرتضی دهقان نژاد، عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه اصفهان و محمدرضا ضیاء، محقق، پژوهشگر و مدرس دانشگاه، در کتابفروشی جهاد دانشگاهی اصفهان برگزار شد.
در ابتدای این نشست و ضمن ارائهی نماهنگی که به اصفهان و داشته ها و حسرت هایش می پرداخت، بهنام افشاری، سردبیر خبرگزاری ایسنا منطقه اصفهان و دبیر این نشست، به ارائهی یادداشتی با عنوان اصفهان فقط نامی پرطمطراق نیست پرداخت و این رویداد با عرضه مقدمه ای از جانب سخنرانان برنامه دربارهی هویت فرهنگی اصفهان چنین ادامه یافت.
دهقان نژاد: اصفهان بیشترین پایتختی ایران را در ادوار مختلف تاریخی داشته است. این یک جنبه پرافتخار و درخور اعتناست که در دوره های متفاوتی همچون آل بویه، سلجوقی و صفویه تکرار شد. اما از زاویه های دیگر هم میتوان به اصفهان نگاه کرد! میتوان به جای طرح افتخارات متعدد، پرسید شهری که در ادوار مختلف تاریخی به یادگار مانده است، آیا باز هم می مانَد؟ اصفهان از دوران باستان پراهمیت بود. در همین مقطع و در زمان بخت النصر شاهدیم که گروهی یهودی ساکن این دیار می شوند. اصفهان در دورهی اشکانیان یک مرکز نظامی مهم در کشور بود. در زمان ساسانیان هم یکی از باشکوه ترین شهر های ایران محسوب می شد.
با ظهور اسلام، این دین جدید در اصفهان هم پذیرفته می شود، اما به سبب بستن قرارداد، چندان درگیر جنگ و منازعه با عرب ها نشد. در ادامه، بعد از اسلام و از زمان مغولان به اصفهان نگاه می کنم، چون شاید در این دوره هیچ قومی به اندازه مغول به اصفهان ضربه نزد. اصفهان در آستانهی حملهی مغول درگیر اختلافات مذهبی بود. بخشی از مردم شهر، یعنی پیروان شافعی و حنفی درگیر اختلافات دامنه داری بودند. در میان شافعی ها چنین تصوری شکل گرفت که میتوان با حضور قوم مغول حنفی ها را از میان برد. شعر معروف کمال اسماعیل را همه می دانیم؛ «ای پادشاه هفت سیاره، پادشاهی فرست خون خواره، تا دردشت را چو دشت کند، جوی خون راند او ز جوباره» این نفرین محقق شد، اما گریبان خودِ کمال اسماعیل را هم گرفت! تمام شهر قتل عام شد. اما زیبایی تاریخ اصفهان اینجاست که باردیگر تعالی یافت و از نو زنده شد. اصفهان باردیگر یکی از شهر های بزرگ دنیا می شود.
در دوران تیمور هم این ماجرا تکرار شد. در این دوره هم اصفهان قتل عام گسترده ای دید. حتی کودک کشی هم شد. اصفهان مصیبت فراوان دیده است و میتوان برایش مجلس روضه راه انداخت! مصیبت نامه ای دارد! اما بعد از تیموریان بار دیگر اصفهان رشد کرد و توسعه یافت.
از همین ماجرای حمله مغول مایلم که گریز بزنم به بخشی از فرهنگ خانواده های اصفهانی و به این پرسش پاسخ گویم که چرا مردم این شهر در درازنای تاریخ همواره به هنرآموزی فرزندانشان اهمیت می دادند. چرا اصرار داشتند که فرزندانشان هنری بیاموزند؟ یک دلیلش اینست که جهانگشایان همواره به هنرمندان امان می دادند. این هنر جانشان را حفظ می کرد. درواقع، در یک قتل عام بین هنرمند و دیگران تمایزی وجود داشت، هنرمند به واسطه برخورداری از هنرش زنده می ماند. این هنر عرصه ای شد که مردم اصفهان بتوانند از راه آن در مقابل شکنندگی های ایام جانشان را حفظ کنند. مردم اصفهان کوشیدند از مسیر دنیای هنر یک راه فرار و امن پیدا کنند. خود اصفهانی ها دوست نداشتند که فرزندانی نازپروده تربیت کنند.
تاریخ اصفهان گذشت تا به دوران صفویه هم رسید. امروزه همه ما با آثار شکوهمند صفویان آشناییم و در سطح شهر می بینیم. اما این دوره هم مصائب خاص خویش را داشت. صفویان هم وقتی به اوج تمدن خود رسیدند به تن آسایی، خرافه پرستی و بی عدالتی رو کردند. سرنوشت این حکومت به دست افغان ها که ساکن یکی از ایالات ایران بودند، رقم خورد. در واقع می خواهم دقت کنید که افغان ها قوم خارجی نبودند. از مردم همین مرز و بوم به حساب می آمدند، اما ظلم دیدند و نتوانستند تصمیمات ظالمانه شاهان صفوی را بپذیرند. اصفهان به دنبال حمله مغول در حالی سقوط کرد که هیچ کدام از شهر های دیگر به کمکش نیامد. اصفهان در این دوره به روزگاری افتاد که از قحطی و گرسنگی به بچه خواری و خوردن مرده هم رو می کند. اصفهان در این زمان بگونه ای ویران می شود که گویی هیچگاه نخواهد توانست از نو به حیاتش ادامه بدهد. اما باز این شهر زنده می شود. شاید اصفهان روح شکست ناپذیری دارد که علیرغم همهی مصیبت ها هربار چون ققنوس خاکستر، اما از دل همان ویرانی از نو زنده و بیدار می شود.
انتخابی: صحبتم را با نظر به نماهنگی که در آغاز برنامه دیدیم و اشاره ای که دبیر نشست به داریوش شایگان دربارهی اصفهان داشت، آغاز می کنم. داریوش شایگان به جوهره ای ازلی و ابدی دربارهی این شهر اشاره می کند. در مقدمهی «هانری کربن» بر کتاب «اصفهان تصویر بهشت» هم گفته شده که اصفهان شهری ازلی است. بهشت، همان پردیس دوران هخامنشی است. این پردیس در زبان های مختلف دگرگون شده و به صورت فردوس در عربی و به شکل هایی چون پاراداز به زبان های اروپایی هم راه یافته است. پردیس های هخامنشی شکلی داشتند که شاید بتوان گفت هم اکنون عمارت چهلستون بهترین نمونه آن شمرده می شود. این پردیس یک کالبد چلیپایی است که در مرکز آن کاخ یا شاهنشین قرار دارد.
راوندی در قرن ششم هجری قمری در تعریف خود از اصفهان می گوید «اگر بهشت در زمین خواهد بود، به زمین اصفهان باشد و اگر بر آسمان است برابر اصفهان است.» به راستی، اصفهان تصویر بهشت است. این بهشت به مدد زاینده رود محقق شده است که در نماهنگ ابتدای نشست دیدیم. در نماهنگ دیدیم که سازدهنی نواخته می شود و خشکی زاینده رود در دل آن چقدر همهی ما را غمگین می کند. من این تصویر را یک مصیبت می دانم، مصیبتی که امروز اصفهان دچارش است، اما شاید بعضی از آن غافل باشند. ما با این بهشت چه کرده ایم؟ چون بحث هویت فرهنگی است، شاید من باید از مقولات دیگری صحبت می کردم. اما تصویری که از خشکی زاینده رود دیدیم، سبب شد این گونه آغاز کنم.
تاریخ و جغرافیا و مردم سه شاخصهی مهمی است که در هویت فرهنگی هر دیاری باید مورد تأمل قرار بگیرد. نماهنگی که دیدیم هم تاریخ، هم جغرافیا و هم مردم اصفهان را نشان می داد. این سه، هویت اصفهان اند. این نماهنگ به خوبی چالش مهم هویتی امروز را هم بازتاب می داد. ما زاینده رود را هم در حالتی که خروشان بود دیدیم و هم در حالتی که به ماتم نشسته بود. حدود سال ۱۳۹۷ بود که در یکی از بزرگداشت های هفته اصفهان از دکتر مهدی کیوان دعوت کردیم. دکتر کیوان در رابطه با مسئولیت اصفهانی بودن صحبت کرد. او بحث مسئولیت اصفهانی بودن را با مساله زاینده رود پیوند داد. زاینده رود، یعنی شاهرگ حیاتی فرهنگ و هنر اصفهان، همهی حیات ما از زاینده رود است. برخی تصورشان از زاینده رود یک خط است. حتی برخی متخصصان جغرافیا و آب یا سیاستمداران هم چنین تصوری دارند.
کمتر کسی زاینده رود را بعنوان اکوسیستم و پیکره دیده است که در تمام سلول های این شهر جریان دارد. زاینده رود به مدد ده ها مادی، صدها جوی و هزاران جدول که مویرگ های آن بودند، در تمام اندام شهر پخش می شد و به همه سلول های شهر می رسید. می خواهم بگویم که زاینده رود در سلول های تن همه ما هم جریان دارد. اگر بدانیم که در وجود همه ما بخشی از زاینده رود نهفته است، انگیزه من آشکار می شود که چرا به هویت فرهنگی اصفهان از منظر زاینده رود نگاه کردم. زاینده رود را یک درخت انبوه مثلا نارون در نظر بگیرید که شاخه های بسیار و بزرگی دارد و می دانیم که به آنها دستک می گویند. این دستک ها مثل مادی ها هستند. پس از آن تعدادی شاخهی اصلی و از آنها شاخه های فرعی جدا می شود. بعد دم برگ ها را می بینیم که تعدادی برگ به آنها وصل است. این دم برگ ها مثل جدول های کوچک هستند. این کلمهی جدول که هنوز برای کنار مادی ها و خیابان ها به کار می بریم، در واقع کوچک ترین واحدی بود که آب را جریان می داده است. به آن باریکهی آب جدول می گفتند. درخت به همان اندازه که در آسمان وسعت دارد، در زمین هم ریشه دارد. این درخت تناور را ذره ذره قطع کرده اند. زاینده رود که در تمام زندگی ما جریان داشت، ذره ذره از میان رفت. زاینده رود، آسیاب ها، کارگاه ها، مساجد، کاخ ها، مدارس قدیم، مزارع و تمام خانه های شهر سهمی از آب زاینده رود داشتند. اگر بدن انسان سه چهارمش را آب فرا گرفته است، من به شما می گویم که ما تمام جان و تن و گوشت و استخوانمان زاینده رود است. نباید فراموش کرد که با خشکی زاینده رود خود ما خشکیده می شویم.
ضیاء: برای شروع بحث ضروری است که به چند سوال پاسخ دهیم. آیا فرصت ها و چالش های فرهنگی اصفهان مساله اولویت دار ما هست یا خیر؟ آیا اصلا هویت فرهنگی در اصفهان داریم یا خیر؟ همه این هویت مثبت است یا جنبه های منفی هم دارد که لازم باشد تغییر کند؟ آیا این هویت فرهنگی روبه زوال هست یا خیر؟ یکی از جنبه های این هویت فرهنگی ما بحث محیط زیستی است. متأسفانه مساله محیط زیست، فقط در سطح شعار مانده است. در کل دنیا مساله محیط زیست وجود دارد و در همه جهان هم به محیط زیست بی توجهی می شود. ما به طور عمده تنها انگشت افترا را در حوزه محیط زیست به سمت دولت ها می گیریم و از وظیفه خود شانه خالی می نماییم. هرچند دولت ها هم در اینباره مسئول هستند. کمترین مساله ای که به آن در مناظرات انتخاباتی پرداخته شد، محیط زیست بود. مقصر بخشی از مشکلات محیط زیست زیست و خشکسالی خود ما مردم اصفهان هستیم که ساختمان های مرتفع در کنار زاینده رود ساختیم و برای استقرار ذوب آهن و فولاد در اصفهان رایزنی کردیم. ما مردم هم باید مسئولیت خویش را بپذیریم. البته مسئولیت اصلی هم با حکومت است.
من در مورد چیستی هویت فرهنگی اصفهان تردید دارم. ما می توانیم به صورت مصداقی از میراث فرهنگی و آثار تاریخی اصفهان بعنوان بخشی از هویت فرهنگی اصفهان نام ببریم، اما آیا تمام میراث فرهنگی اصفهان، حاصل دسترنج اصفهانی هاست؟ خیر. چونکه از شهرها و کشورهای مختلف در طول تاریخ به اصفهان مهاجرت کرده و در آن ساکن شدند و میراث فرهنگی از خود به جا گذاشتند.
اگر از جنبه های ادبی به هویت تاریخی اصفهان بنگیریم، جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی و کمال الدین اسماعیل، عشق و نفرت توأمان به اصفهان داشتند. بسیاری از اشعاری که در ذم اصفهان سروده شده است، عیناً درمورد سایر شهرها هم به کار رفته است و نباید بابت آن نگران باشیم. گفته می شود که هویت اصفهانی در صنعت موسیقی درحال فراموشی است. نظر من اینست که جهانی شدن فرآیندی طبیعی است که در همه جهان اتفاق می افتد. وقتی انواع لهجه ها و گویش ها در گوش نوازنده موسیقی هست، طبیعتاً نمی تواند فقط با لهجه اصفهانی موسیقی بسازد.
اگر واقع نگرانه با هویت فرهنگی اصفهان مواجه شویم، نمی توانیم ادعا نماییم که دیگر هویت فرهنگی اصفهان از دست رفته است. اصفهان در طول تاریخ ثابت کرده است که می تواند سر از خاک برآورد. البته برخی مسائل هست که صرفا در همین چند دهه شکل گرفتند و در گذشته سابقه نداشتند. بعنوان مثال رودخانه زاینده رود در طول تاریخ جاری بوده است و خشکی آن وضعیت جدیدی است و باید این نکته را در نظر داشته باشیم که با وجود مسائلی از این دست، شاید دیگر این اصفهان، به روزگار اوج خود بازنگردد.
سپس این مورد از جانب بهنام افشار، دبیر نشست مطرح شد: در بین صحبت ها از یک طرف به مسئولیت اصفهانی بودن توجه شد و از سوی دیگر از اصفهانی دوستیِ جمشید مظاهری سخن به میان آمد. بیراهه نیست که بگوییم استاد مظاهری نمونه یک شهروند است که مسئولیت اصفهانی بودن را درک می کرد. بی ادعا و خالصانه در خدمت اصفهان بود. دغدغه اصفهان در تمام زندگی او دیده می شود. در ادامه از بزرگواران می خواهم که دربارهی ارتباط سنت و مدرن در اصفهان صحبت کنند. اصفهان باید شهری سنتی باشد یا مدرن؟ و اگر چنین مساله ای را بپذیریم به از میان رفتن هنر و فرهنگ و فلسفه و ادبیات قدیم منجر نمی گردد، بگونه ای که فقط در کتاب ها به یادگار بماند؟ آیا میتوان به ترکیبی از سنت و مدرنیته دست یافت و اصلاً چنین مقوله ای امکان پذیر است؟
و در ادامه، سخنرانان به مبحث مطرح شده از جانب دبیر نشست پرداخته و به صحبت های خود هم چنین ادامه دادند.
دهقان نژاد: من فکر می کنم بهتر باشد که از دنباله صحبت ابتدایی ام به بحث وارد شوم. اصفهان پس از صفویه هم ماندگار ماند و به زندگی اش ادامه داد. باید در نظر داشت که همواره هر تمدنی در معرض تهاجم است. بر مبنای نوشته های کسانی چون توین بی و ابن خلدون باید اظهار داشت که تمدن ها هر زمان به مرحله ای از پیری می رسند، گرفتار فساد می شوند. صفویه پس از دوره ای رفاه زدگی به فساد رسید. در هر دو دورهی جنگ اول و دوم جهانی هم این مصائب را داشت. ازبین رفتن جمعیت شهرها و قحطی در هر دو دوره مشهود است. پس از پهلوی دوم هم که وارد انقلاب می شویم و بعد دورهی جنگ را شاهدیم. اصفهانی ها در دوران جنگ هم یک پایهی ثابت بودند. موردی بود که حتی ۳۰۰ شهید از اصفهان در یک روز به خاک سپرده شد.
اصفهان نماد ایران است. اصفهان در قلب کشور است و همواره بخشی از مصائبی را که کشیده برای حفظ ایران بوده است. در راه راه های تجاری بوده است. این جغرافیا و تحولات سیاسی و اجتماعی از اصفهانی یک انسان محافظه کار ساخت. این اصفهانی در ضمیر ناخودآگاه تاریخی رنج هایی دارد. این ضمیر در جایی ریشه دارد که امروز میوه هایش را می بینیم. طنزپردازی اصفهانی ها که در کلامشان همواره وجود داشته است، قسمتی از آن میوه ها است. طنازی پناهی بود که اصفهانی در سایهی آن زخم ها و دردهایش را التیام دهد. رنج ها به ما یاد داده بود که کلبه احزان روزی گلستان می شود و نباید غم خورد. هم اکنون نه فقط اصفهان که کل دنیا درگیر التهاب است. همواره در یک پیچ تاریخی مانده ایم و گرفتار شده ایم. اصفهان قلب ایران است و تاکید می کنم بخشی از این رنج را به خاطر نقشی که در برابر کشورش دارد می کشد.
مطلبی را دربارهی تاب آوری خوانده ام و دوست دارم اینجا هم بگویم. افرادی که توان بازسازی زندگی خویش را دارند، انعطاف پذیری بیشتری دارند. این افراد بعد از رنج تاب آورند. آنان می توانند از خصایص خود برای مقابله با مشکلات استفاده نماید. ناملایمات سبب می شود که ذهن ما سمت و سویی نو بگیرد و راهکارهای جدیدی پیدا کند. من می دانم اصفهانی ها برای بحران زاینده رود هم چاره ای خواهند یافت. به نظرم اصفهان باید صنایع را کنار بگذارد. صنعت در جایی مانند حاشیهی خلیج فارس باید رشد کند که آب فراوانی دارد. سی سال است که من می گویم مسیر توسعه صنعت ایران از کنار خلیج فارس می گذرد. ما می توانیم اصفهان را فقط با تاکید بر گردشگری اداره نماییم و درآمدش هم از صنایع بیشتر باشد.
همهی تمدن ها با آب رشد و توسعه پیدا می کنند. انگلستان و آمریکا و بسیاری دیگر از نقاط دنیا با تکیه به آب دریا رشد کرده اند. هیچ کس ما را نابود نکرده است و نمی تواند نابود کند، ما تصمیمات اشتباه گرفتیم که اصفهان این شد. هم اکنون هم نمی خواهیم هزینه اش را بدهیم. در سیاست، سالیان درازی افراد برای اصفهان تصمیم گرفته اند، نتیجه اش شده است اصفهانی که امروز می بینیم. این ها را گفتم که به یاد آوریم تاریخ اصفهان سرشار از امید است. اصفهان بعد از هر زمین خوردنی باردیگر برخاسته است. اگر تابحال مانده ایم از این پس هم می مانیم. البته شرطش اینست که اشتباهاتمان را اصلاح نماییم و برای آینده تصمیم درست بگیریم. دنیا وقتی به دوران مدرن رسید با مسائلی روبه رو شد که احساس کرد آن طور که باید برای نیازهایش پاسخ نمی یابد و مشکلاتی هم دارد. بنابراین، به دوران پسامدرن قدم گذاشت. پسامدرن هم تکنولوژی را در خود داشت و هم بوی کاهگل یک خانه قدیمی در آن به مشام می رسید. جهان در دوران پست مدرن است، اما ما هنوز عصر مدرن را هم به صورت کامل تجربه نکرده ایم.
افشار: آقای انتخابی، دیدگاه شما دربارهی سنت و مدرنیته چیست؟
انتخابی: یکی از مباحث مهم هویت فرهنگی و اجتماعی اصفهان همین مبحث سنت و مدرنیته است. دکتر محسن رنانی که در حوزهی اقتصاد اجتماعی کارهای ارزشمندی کرده است و برای آگاهی مردم به زبان ساده تلاش می کند، اخیراً اصفهان را روستایی توسعه نیافته و سنتی قلمداد کرده است. به گمانم ایشان وقتی این حرف را می زد خیلی خشمگین بود! اصفهان همواره آوردگاه سنت و نو بوده است. شاید کمتر شهری مانند اصفهان آوردِ نو و کهنه را این چنین تجربه کرده باشد. مَقدسی در زمانیکه امویان بر سرِ کارند و همینطور تا سال ها بعد، اصفهان را به نام مردمانی که حنبلی های تندخو دارد، معرفی می کند. در دورهی حجاج در اصفهان گرایش هایی بود که سب حضرت علی می گفتند. در اصفهان معاویه را ستایش می کردند. در آغاز تاریخ مغول که نزاع شافعی و حنفی مشهور است، در اصفهان علویانی هم بودند که در شهشان زندگی می کردند و بازمانده دیلمیان به شمار می رفتند. همین افراد بودند که دروازه های شهر اصفهان را برای شاه اسماعیل صفوی باز کردند. درواقع، در کنار نبرد سنت و مدرنیته اصفهان همواره از یک تنوع مذهبی هم برخوردار بود. شاید بتوان گفت در هیچ شهری به اندازه اصفهان تغییر مذهب نداشته ایم.
نوآوری اصفهان در شعر فارسی هم خاص بود. تعداد نوآوری های شعر فارسی در اصفهان بیشتر از سایر نقاط کشور بوده است. سبک عراقی و اصفهانی که به هندی مشهور است در همین اصفهان شکل می گیرد. سبک اصفهانی بیشترین تعدادش به این شهر متعلق می باشد. دورهی بازگشت هم باردیگر از اصفهان شروع می شود. وقتی از فرهنگ می گویم یکی از معیارهایش زبان و ادبیات است. در داستان نویسی هم اصفهان نوآوری داشت. محمدعلی جمال زاده را داریم که در داستان سرایی ایران نوآوری بوجود می آورد. جُنگ اصفهان و فلسفه نشانه های مهمی است که با آن میتوان به هویت فرهنگی و اجتماعی اصفهان نگاه کرد. وجود کسانی چون میرفندرسکی، نوراللّه شوشتری و میرداماد سبب شد که امثال ملاصدرا به اصفهان قدم بگذارند. سبک رازی سالیان درازی سبک معماری ایران است. سبک رازی از اصفهان به ماوراءالنهر هم می رسد. اما همه این ها به آن مفهوم نبود که اصفهان همواره نوگرا بود. همان زمانیکه ما آقانجفی را در اصفهان داریم، یحیی دولت آبادی و ملک التکلمین هم داریم. در عرصهی اجتماعی باید اظهار داشت که پیشگامان مشروطه را هم در اصفهان داریم. اصلاً در خانه کسی همچون آقانجفی ما شاهدیم که برادرش حاج آقا نوراللّه هم فعال است. اصفهان همواره آوردگاه سنت و مدرن بوده است. اما این که حالا به کدام سمت و سو برویم با پیچیدن نسخه ممکن نیست. جامعه و مردم و روح جمعی، مسیر را مشخص می کند که به کدام سمت باید رفت. نباید فراموش کرد که بخش های زیادی از این فرهنگ دورریختنی است. برخلاف مطلبی که چند دههی گذشته با عنوان تهاجم فرهنگی عنوان شد، باید دانست که ما تأثیرات فرهنگی داریم. فرهنگ ها به سرعت بر روی هم اثر می گذارند. بخشی از فرهنگ را هم باید از دیگر فرهنگ ها دریافت کرد.
ضیاء: انتخاب بین سنت و مدرنیته دستوری و از جانب حکومت ها قابل نسخه پیچی نیست. تجربه نشان داده که اگر دولت ها نسخه ای هم بپیچند، تأثیری نخواهد داشت یا تاثیر برعکس می گذارد. من حتی توقع پشتیبانی از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد را ندارم، چونکه در صورت حمایت، کار مجدداً به صورت سفارشی خواهد بود و این نهاد در نقش تهیه کننده ظاهر شده و توقع خاصی دارد. دولتمردان ضروری است که مدیران متخصص انتخاب کنند. این که مدیر غیرمتخصص بر صندلی بنشیند و از متخصصان توقع داشته باشد که به او برنامه جهت اجرا بدهند، معقول نیست. مثل اینست که کسی که تار زدن بلد نیست کنسرت برگزار کند و توقع داشته باشد که نوازندگان به او بگویند چطور باید در لحظه تار بزند.
من معتقدم که هر کجا که دولت تصدی گری خویش را کم کرده اتفاقات خوبی افتاده است. یکی از بزرگ ترین اتفاقات مثبت در این چند دههٔ اخیر احیای بناهای تاریخی و تأسیس بوم گردی است. همان گونه که اسلحه و توپ های غربی با هنر ایرانی و نقره کوبی و… تزیین می شدند، این بوم گردی ها هم به امکانات مدرن مجهز شده و آماده برای پذیرش توریست هستند. در هر روستایی سر بزنید، حداقل یک اقامتگاه بوم گردی راه اندازی شده است. حال باید پرسید که دولت برای توسعهٔ این اقامتگاه ها چه کرده است؟ دولت باید اجازه دهد که خود مردم چالش های فرهنگی را مدیریت کنند. ما باید تلاش نماییم که نقاط مثبت مدرنیته را دریافت کرده و نقاط منفی آن و قسمتهایی از آن که با فرهنگ ما سازگار نیست را طرد نماییم. این مهم زمانی شدنی است که کار به کاردان سپرده شود. کارنابلدها نمی توانند از بالا به صورت دستوری مساله ای را حل کنند.
ضیاء همینطور در ادامهی اظهارات حشمت الله انتخابی بر مبنای وجود نخبگان فرهنگی در اصفهان هم چنین بیان نمود: نتیجهی کار افراد کارنابلد اینست که همهٔ بزرگانی چون گلشیری، جمال زاده، همایی، شهناز و… از این شهر فرار کردند. این که بزرگان فکری و فرهنگی این شهر، از اصفهان فرار می کنند باید صدمه شناسی شود. ضروری است که ریل گذاری های مدیریتی اصلاح گردد. من روزی به صداوسیمای اصفهان دعوت شدم. از دعوت کننده خواستم که از نخبگانی چون دکتر محسن رنانی دعوت کنند. ایشان به من گفتند که پیش تر به دکتر رنانی پیشنهاد شده و ایشان دعوت ما را نپذیرفتند. ما باید به این پرسش فکر نماییم که چرا یکی از نخبگان شهر ما این دعوت را نپذیرفته است و مشکلش را حل نماییم. من بعداً از دکتر رنانی علت را جویا شدم و ایشان گفتند که من به متصدی مربوطه در صداوسیما گفتم که فقط در برنامهی زنده حاضر خواهم شد که حرف هایم تقطیع نشود. مسئلهٔ طرد نخبگان شهر، مختص به دکتر رنانی نیست و در مورد اساتید دیگری چون آقای کلباسی، آقای اخوت، آقای نیکبخت و استاد مظاهری هم صادق بود. مساله این نیست که اصفهان دیگر نخبهی فرهنگی ندارد مساله اینست که این افراد طرد شدند و الان کسانی می خواهند مشکلات ملت را حل کنند که خودشان یک مشکل هستند و با این نخبگان اختلاف نظر دارند.
در ادامهی این نشست دو پرسش ازسوی مخاطبان مطرح شد؛ یکی از حاضران درمورد تاثیر مهاجرت گستردهی مردم افغانستان به اصفهان و تاثیر آن بر هویت فرهنگی و اجتماعی این شهر پرسید.
انتخابی در پاسخ به این پرسش چنین توضیح داد: مهاجرت افغانستانی ها مخصوصاً در سه سال گذشته به یکی از مباحث حساس در کشورمان بدل شده است. درواقع، این مساله پس از حملهی طالبان و قدرت یابی آن پررنگ شد. می خواهم بحث مردم افغان را از دو زاویهی متفاوت نگاه نماییم. یکی تصمیمات سیاستمداران و بالادستی هاست که من به آن وارد نمی شوم. اما حرفی با مردم اصفهان دارم و می خواهم تاکید کنم که پذیرش افغان ها کاملا اقدامی انسانی و درست بوده است. افغانستان در گذشته تکه ای از ایران و فرهنگ این دیار بود. با افغان ها در اصفهان رفتاری دوگانه شده است؛ گاهی همراه با توهین بوده و گاهی هم صمیمانه صورت گرفته. باید روابط خوبی میان ما و آنها شکل بگیرد. هم اکنون چند نفر از مردم ما، جوانان و آشنایان ما در خارج از کشورند؟ توهین به افغان ها مانند این می ماند که مردم یا سیاستمداران کشورهای اروپایی و آمریکایی به ایرانی ها مهاجر توهین کنند. مردم افغانستان بسیار زحمتکش اند و الان در کارهای دستی یا شغل هایی که نیروی جسمی فراوانی می خواهد در اصفهان نقش پررنگی دارند. من احساس می کنم بعضی از داده های مردم دربارهی افغان ها فقط شایعات مجازی است و حقیقت ندارد. افغان ها در خیلی از نقاط شهر که شاید به چشم نیاید درحال خدمت به اصفهان هستند.
ضیاء نیز در پاسخ به پرسش یکی دیگر از حاضران در نشست دربارهی فضای عقیدتی مردم اصفهان در طول تاریخ و همینطور یادداشت اخیر منتشرشده از جانب محسن رنانی با عنوان «اصفهان روستای نصف جهان» چنین بیان نمود: مردم اصفهان در طول تاریخ هم تعصب دینی داشته اند. عبدالجلیل رازی که از شیعیان است در کتاب «بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض» هر کجا که نیاز داشته از افراد اهل سنت خیلی متعصب نام ببرد، از اصفهانی ها نام برده است. حنفی ها و شافعی ها در اصفهان دوران کمال الدین اسماعیل هم اختلافات بسیار و جنگ های شدیدی داشتند. شافعی ها با مغولان به شرط این که حنفی ها را از بین ببرند، سازش کرده و دروازه های شهر را به روی آنان گشودند. در نهایت هم مغولان ابتدا خودِ شافعی ها را غارت کردند.
من معتقدم که دکتر رنانی در موقع نگارش یادداشت «روستای نصف جهان» ناراحت بودند، ولی از آنجاییکه انتقادپذیر هستند، الان چندین نقد به این یادداشت را هم در تارنمای خود منتشر نمودند. یادداشت ایشان سبب شد که محافل این چنینی شکل بگیرد و هویت فرهنگی اصفهان صدمه شناسی شود و در مورد پسرفت ها و پیشرفت های آن گفت وگوهایی شکل بگیرد.
منبع: صد کادو
categories & tags
In جشن, جشنواره, کادو, هدیه
By زیبایی, سیستم, صنعت, فرهنگ