صد کادو: با نفس هایی که سال هاست به دشواری رفت و آمد می کنند، علی دهباشی حالا با روزها و «شب های بخارا» در بستر بیماری است؛ واژه ها اما هر روز بیش از پیش برای او می بارند.
به گزارش صد کادو به نقل از ایسنا، حدود دو هفته از جدال علی دهباشی با کرونا در منزل و بعد روی تخت بیمارستان می گذرد؛ جدالی که مدت هاست اهالی فرهنگ، ادب، هنر و علم کرونا را در آن شکست خورده می بینند و انگار برای این ویروس از نامی که با «کلک»، «بخارا» و بزرگ ترین اسامی ایران گره خورده است، کُری می خوانند. هرچند که از واژه ها پیداست دل ها همه نگران علی دهباشی هستند؛ یکی از بر بالین افتادن و خفتن مردی که دهه ها شعله زبان فارسی و میراث فرهنگ ایرانی را برافروخته داشته می گوید، دیگری آرزو می کند که کاش می توانست نفس های خودرا به او هدیه کند، برخی نگران پرندگان او که حالا تنها مانده اند هستند و همه انتظار بازگشتش به روزها و شب های «بخارا» را می کشند. واژه ها برای دهباشی این چنین می بارند:
ابوالفضل خطیبی، نویسنده، شاهنامه پژوه و پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی یادداشت خود برای دهباشی را بعد از آرزوی سلامتی برای او با «بخارا» آغاز نموده و آورده است: «تقریبا همه مجلات ایران، از دوره زمانی انتشار خود از سه ماه تا چند سال عقب اند، اما دهباشی، مثلا با چاپ همین شماره نوروزی (شماره ۱۴۲، فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۰) دو ماه از زمان خود جلوتر افتاد و گویا به خاطر همین، ویروس کرونا را هم گیج کرده باشد. با شناختی که از روحیه علی آقا داریم، به زودی کرونای پتیاره را فراری می دهد و به پشت میز کارش برمی گردد. جغدهایش منتظرند و کبوترهایش و همه ما نیز هم.
آیا کسی در غیاب علی آقا به کبوترها و جغدهایش آب و غذا داده است؟»
عبدالرحمان فرقانی فر، شاعر نیز بعد از روایت دیداری با علی دهباشی نوشته است: «با این کوشش ممتد و خستگی ناپذیر دهباشی عزیز در برگزاری شب های بخارا، پنجشنبه ها و… برای فرهیختگان و اساتید و مناسبت ها و… لازم است به خاطر یک عمر فعالیت بی دریغ این مرد بزرگ و ذخیره فرهنگی کشور، چند شبی هم از شب های بخارا به خود ایشان اختصاص پیدا کند. تا شاید بخش کوچکی از قدردانی از این مرد بزرگ که به تنهایی یک وزارتخانه فرهنگ و ارشاد است، به حساب آید.
ان شاءالله علی آقای ما، همان گونه که در این سال ها با صلابتی خاص از گُدارهای هولناک تر از کرونا گذشته، این بلیه ناگهان را شکست خواهد داد و این پلشت پلید را پشت سر خواهد گذاشت و ما همه همچنان در کنارش خواهیم بود و بهره خواهیم برد، به امید آن روز خجسته!»
سعید پورعظیمی، نویسنده در نوشتاری با سرآغاز «برخیز امیرِ بخارا» درباره دهباشی چنین گفته است: «بر بالین افتادن و خفتن مردی که دهه ها شعله زبان فارسی و میراث فرهنگ ایرانی را برافروخته داشته و در پاسداشت دُردانگان این بحر کوشیده بسی ناگوار است. «وزارتخانه تک نفره» که بخت یاری ها داشته و «جهان خورده» اما در بلاخیز حوادث «کارها رانده» و باز «کارها رانده» و با پشتکار و سماجتی اندک یاب راه کوفته، فارسی زبانان و ایران دوستان آفاق را بر خوان زبان و میهن نشانده و حاصلِ عرق ریزانِ روحیِ اهالیِ دوات و قلم را بر برگ های کاهی ثبت کرده است.
خدماتش به فرهنگ ملی دفتری پُربرگ و بار است و سزاوار کُرنش و تحسین.
آقای دهباشی!
جغدان دفترِ غریب و غریب مانده بخارا «شهباز»شان را می جویند: ای «بخارا» شاد باش و دیر زی/ «میر» زی تو شادمان آید همی»
همچنین حسین مسرت، پژوهشگر و لیست نگار کتاب های چاپ سنگی و خطی کتابخانه وزیری یزد در نوشتاری پلی به چهار دهه قبل زده و چنین روایت کرده است: «دهه ۶۰ بود که بعد از سال ها شوق، راهی به گنجینه سرشار کتابخانه وزیری یزد پیدا کردم و با دنیای کتاب از نزدیک آشنا شدم. از همان روزهای نخست کتابداری با برخی آثار چاپ شده ای که به همت علی دهباشی با اسامی «آثار العجم» (نشر سال ۱۳۶۲) «سفرنامه مظفرالدین شاه به فرنگ» (نشر سال ۱۳۶۱) و «نامه های جلال آل احمد» (نشر سال ۱۳۶۴) فراهم شده بود، آشنا شدم. چندی نگذشت که به محضر زنده یاد شمس آل احمد، برادر جلال راه یافتم و از میزان علاقه مندی دهباشی به نشر آثار جلال مطلع گشتم.
این سال ها سپری می شدند و دیگر آثار او که در زمینه شناخت نامه بزرگان ایران، خاطرات سیاسی، یادنامه های بزرگان فرهنگ و ادب و تاریخ و سیاست چاپ می شد، یکی یکی به دستم می رسید و بر کوشش هایش آفرین می گفتم. خبر خوب برایم در آن سال ها نشر ماهنامه «کلک» در سال ۱۳۶۹ بود که بعد از تعطیلی «یغما» و «سخن» به زودی جای خودرا در بین نشریات وزین ادبی ایران باز کرد.
با به انتها رسیدن دوره «کلک» در تیر ۱۳۷۷، «بخارا» رخ نمود و از آن روزگار تا حالا همچنان دهباشی به بازتاب آثار و اندیشه های بزرگان عرصه ادب و تاریخ ایران می پردازد. در سال ۱۳۸۳ که راهی تاجیکستان شده بودم، بزرگان تاجیک با خرسندی از «بخارا» نام می بردند و آنرا نشریه خود می دانستند.
دهباشی خستگی ناپذیر به این هم بسنده نکرد؛ بنیانگذار شب های بخارا شد که نزدیک به چهارصد شب را به خوبی و آراستگی برگزار کرد و خود موسس جلساتی از این دست در سراسر ایران شد و نمونه و الگویی شد برای دیگران.
این جانب نیز در چند شب آن افتخار همراهی با استاد دهباشی را داشتم، همچون: شب فرهنگ و معماری یزد، شب فرّخی یزدی، شب وحشی بافقی و شب وحدت ملّی (شب یزد)
اکنون که او به ناچار راهی بیمارستان شده، مرا در نگرانی عمیقی فرو برده است، برای اینکه که به راستی سرمایه فرهنگی ملتی بیمار شده است. برایش آرزوی تندرستی و بهروزی دارم و امیدوارم که از جا برخیزد و چونان گذشته شب های بخارا را پی بگیرد که ما سخت بدان دل بسته ایم.»
نوشتاری دیگر به نام حسن قربانی، علی دهباشی را چنین توصیف کرده است: «کسالت دریا،
حیف دریاست، الهی به سلامت باشد.
چه،
در سبویی نهفته دریایی، یا به کنجی خزیده دنیایی.
علی دهباشی، تنها یک نام و فامیل نیست، که نماد و نمود و پرچم افراشته ملتی نجیب و اصیل، اما مغلوب کارزاری است که از اسب افتاده، نه ز اصل.
او چون سلف خلفش اخوان ثالث، به میدانی دیگر و چوگانی دیگر، چاووشی خوان قوافل حسرتی است، که گم کرده کعبه، به سمت ترکستان می تازد و سردرچاه فریاد بر می آورد که: دلیران من! اما سنگ ها خاموش!
زنان! مردان! جوانان! کودکان! پیران:
من آن کالام را دریا فرو برده،
گله م را گرگ ها خورده
من آن…
من و تو…
علی دهباشی یک فرهنگ است، یک حزب فرهنگی آوانگارد است، یک وزارت خانه است… اصلا او علی دهباشی است، و تنها همو می تواند علی دهباشی باشد، تنها و بی تکرار، با کلک خیال انگیزاش، در بخارا.
کرونای لعنتی به دهباشی ایران شهر رحم نکرد و او را به خویشتن آلود، که در این مصیبت مدرن نیز در کنار مردمش باشد، چنان که همیشه و همه جا بود و هست، از شروع تا کنون.»
مقصود فراستخواه، جامعه شناس نیز چنین به ستایش دهباشی رفته تا نفس های خودرا به او هدیه کند: «جناب دهباشی عزیز! امین موتمن فرهنگ و ادب و دانش یک سرزمین، سلام. امیدوارم الان که من غافل نیز از بیماری تان مطلع شدم و سراسیمه این پیام را از عمق جان برای تان می نویسم مسیر بهبود رضایت بخش را طی می کنید. درود بر فرزند رشیدتان. ما همه قدر تو را می دانیم. ما تو را دوست داریم… شما یادآور نسل بی تکرار این سرزمین هستید… صدای نفس هاتان صدای آشنای حیات یک فرهنگ است. شما جاری زلال اندیشه و ادب هستید. فضیلت های معرفت و هنر ایران را در امتداد نگاه تان همچنان می جوییم. دهباشی عزیز! لطفا همچنان برای فرداهای این سرزمین بمانید و نفس عمیق بکشید، سربه زیر و سرسخت و استوار؛ نفس شما ترجیعی خوش از نفس متنفس یک فرهنگ بزرگ جهانی است. دهباشی عزیز تو را می ستایم. ای کاش می توانستم نفس های ناچیز خودرا به تو هدیه کنم؛ به تو که بخشندگی و سخاوت نجیبانه به ما آموختید.»
مهرناز شیرازی عدل، مترجم و نویسنده در یادداشتی با عنوان «ای آفتاب، سایه ز ما برمدار هم» برای دهباشی نوشته است: «برای او می نویسم؛ برای علی دهباشی نازنین. برای وجود عزیزی که هر روز و همیشه خداوند را شاکرم که آشنایی و هم صحبتی با او را روزی ام قرار داده است.
باید اعتراف کنم جناب علی دهباشی، به دور از هرگونه تعارف یا مداهنه، یکی از تاثیرگذارترین انسان ها در زندگی من بوده است، در دوره ای که بی آن که خود بداند، بیش از همیشه به حضور وجودی دلگرم کننده و تسلی بخش در زندگی ام نیازمند بودم.
رد قدم هایی که او یک تنه در راه فرهنگ و ادبیات ایران برداشته و همچنان برخواهد داشت، تا همیشه در قاب خاطره ایران فرهنگی به جا خواهد ماند و من مومنانه چشم انتظارم که باردیگر بازگردد و زمین فرهنگ مان را تازه و آباد کند. به پیروزی اش در نبرد با این ویروس گذرا ایمان دارم چونکه با حیاتش پیوسته به من و ما ثابت کرده است نور و گرمای وجود پرمهرش بر هر تیرگی چیره خواهد شد.»
احسان تاجیک، نویسنده و منتقد نیز در نوشتاری با عنوان «علی دهباشی، مرد استوار روزهای سخت» با روایتی از آخرین مکالمه خود با دهباشی چنین آورده است: «روز چهارشنبه بامداد با من تماس داشت، خطوط تلفن همراه مساعد نبود، پس از چند بار قطع و وصل موفق به صحبت شدیم. گفت آقای تاجیک جمعه برای مراسم نقد و بررسی کتاب کوهنوردی و فلسفه بیا تهران حتما همدیگر را ببینیم، باهات خیلی کار دارم. گفتم: آقای دهباشی من از ترس شیوع ویروس کرونا در یک سال قبل در هیچ مراسمی در تهران شرکت نکرده ام. اظهار داشت: توانستی بیا گفتم: چشم. شب پنجشنبه فرزندم آنیتا جان گرفتار تب و لرز شد و درگیر سرماخوردگی دخترکم بودم که الحمدالله رفع گردید. حالا امشب دوست گرانقدرم دکتر میلاد عظیمی خبر از کرونائی شدن علی دهباشی می دهد و دلم می گیرد اما ایمان دارم علی آقا مرد مقاوم روزهای دشوار است. در طول این سال ها، از همه زندگی، رفاه و امکانات اولیه زندگی اش گذشته و حتی چندین بار کتابخانه شخصی اش را فروخته که بتواند مراسم شب های بخارا را برگزار کند و مجله وزین بخارا را به زیور طبع آراسته گرداند. آقای دهباشی با شرایط سخت جسمانی که از بیماری آسم سالیان متمادی است رنج می برد، هیچگاه از خدمت فرهنگی به کهن دیار ایران غافل نشده و با زحمت و کار و عرق جبین از کارگری و حروف چینی در چاپخانه تا مدیرمسئولی و سردبیری مجله وزین بخارا، خدمت به ایران زمین را تداوم بخشیده است. او عاشق استوار و مرد پرطراوت فرهنگ ایران است، او خادم راستینی است که در طول زمان در تاریخ آینده این دیار به نیک نامی نامش در دل ها و لوح ها نقش ماندگاری می زند. باور دارم علی آقا دهباشی مقابل بیماری کرونا مقاومت سخت خواهدنمود و او را شکست خواهد داد. آقای دهباشی شماره بعدی بخارا را منتظریم…»
نازلی بخشایش، نوازنده پیانو نیز از همسفری با علی دهباشی گفته است: «جناب دهباشی عزیز، هفت سال پیش در سفری فرهنگی به کشور ژاپن و شهر هیروشیما سعادت همسفری با شما را داشتم و پس از سال ها مطالعه مجله وزین بخارا، باب آشنایی نزدیک بنده با مرد شب های بخارا برقرار شد. تلاش بی وقفه و همت تکرارنشدنی شما همیشه مرا حیرت زده کرده است. افتخار اجرای موسیقی در چندین شب بخارا را داشته ام و همیشه به وجود شما به خود بالیده ام. همیشه در ذهنم یادآور مردی خستگی ناپذیر بوده اید که بدون چشم داشت در امتداد حفظ فرهنگ و ارزش های علمی، هنری، ادبی و تاریخی سرزمین مان به شکلی منحصر به فرد گام برمی دارد. از صمیم قلب برای تان سلامتی کامل آرزو می کنم.»
همچنین آزاد عندلیبی، شاعر و مترجم برای علی دهباشی نوشته است: دهباشی در نقطه ثقلی ایستاده و قابلیتی سخت مهم یافته است که نه در نزد اندیشمندان پرآوازه می شود یافت نه در نزد نویسندگان نه مترجمان نه مدخل دارهای فرهنگ ها. دهباشی می تواند همه این ها را ــ که معمولا جداسر و دور از هم اند ــ به هم متصل کند؛ می تواند زمینه خلق کتاب های مهم و مجلات نوپا را فراهم کند؛ می تواند دست نویسنده و مترجم تازه کار را بگذارد در دست ناشر و سردبیر؛ می تواند آسمان های نامتحد را به هم بدوزد؛ می تواند اشاره ای صریح باشد به مفهوم عمیقِ عتیقِ «تداوم»، آن هم در دورهٔ فوران تایم لاین و استوری. هر فرهنگی در هر دوره ای با همه نویسندگان و همه آثارش محتاج ثبت شدن و گردآوری شدن و بایگانی شدن و شناخته شدن است. وی در هر چهار کار کشته کار و سرآمد است. نیز می تواند هال و اتاقی در و دیوارش جغدپوش داشته باشد زیر آوار کتاب و مجله و کاغذ و همزمان باغچه ای به دقت آب جارو شده و حیاطی ترتمیز.
… امیدوارم فردا پس فردا سر بامداد چایش را دم کرده باشد و پیغام داده باشد به دوستانش که بخارای تازه رسیده و شماره بعد هم دارد می رود زیر چاپ. ریه هایش! به برخاستن یاری اش دهید.
عظیم طهماسبی، عضو هیئت علمی «دانشنامه جهان اسلام و مترجم» از جدال کرونا با دهباشی چنین نوشته است: «جناب دهباشی عزیز
بیش از هر زمان دیگر آشکار شد که فرهیختگان و نام آوران سرزمین مان ایران، قدر شما را می شناسند و به تکریم و تاییدتان می کوشند. کرونا اگر می دانست با درافتادن با شما، مهر و مودت دوستان اهل فضل چنین به سمت تان سراریز می شود، هیچ گاه غلط نمی کرد و پا پیش نمی نهاد و الان که خطا کرده است این دیوِ پنهان، دیری نپاید که به یاری خداوند مهربان و دعای یاران همدل زود از این ورطه بگریزد تا جمع مستان همچنان جمع باشد و شمع پرفروغ مجالس بخارا همچنان نورافشانی کند تا در بهار عافیتش خوبان و دوستارانش پایکوبی کنند و درخت تناور بخارایش همچنان هر فصل برگ و بر دهد.
از خداوند شفای عاجل برای تان خواستارم»
یادداشت سعید جعفریان، از کلوپ کبوتر ایران نیز برای علی دهباشی با شعر «با عاشقان در موج خون او بارها رقصیده است/ در پیچ و خَم های قرون او بارها رقصیده است» شروع می شود و در ادامه چنین است: «الهی تو را به حق خودت و عظمتت و به حق شکوه و جلال و تمام زیبایی ها که حکمت و دلیل آفرینش تو است قسمت می دهیم کسی را که در هر حال و هر وضعی در بهترین و بدترین شرایط، به عشق تو و فقط در راه رضای تو و اعتلای راه تو، در غم و شادی، در فرح و ناکامی، رقص سماع در راه تو برپا داشته، دمی دیگر، ساعتی دیگر، روزی دیگر و روزگاری دیگر برای روشن ماندن راه ما به سمت تو روشن نگه دار، چراغ محفل ما را خاموش مکن، بگذار به طریق عشق، عاشقانه همچون او قدم در راه تو برداریم که تو دانای توانایی و دوست داران تو شمع محفل بندگان تو هستند.
بارالهی استاد علی دهباشی را در پناه خود بگیر، سلامتش بدار و سلامتی او را بازگردان تا در انتهای تاریکی چونان اولیاء تو شمعی باشد تا پروانه وار ما را به تو و به سمت تو رهنمون کند. بار الهی با یاد تو و به نام تو با دلی پاک و سجاده ای ز نیاز، سفره دل خود در پیشگاهت پَهن کرده ایم و عاجزانه از تو می خواهیم که استاد، رهنما، و مقتدای ما را، در صحت و سلامت کامل به ما بازگردانی.»
محمدرضا طهماسب پور، پژوهشگر، نویسنده و استاد دانشگاه نیز در ملاقات واژه ها با علی دهباشی دست به ساخت یک دیپ فیک زده و نوشته است: «این چشم های قبله عالم که دو دو می زند، منتظر قول جنابعالی (آقای دهباشی عزیز) است برای برگزاری «شب عکاسی قاجار»؛ هزار امید دارم که به زودی از بستر بیماری برخیزید و شب های بخارا را آن چنان که بود، سالهای سال پُربار و پُرثمر برگزار کنید.»
مرورگر شما از ویدئو پشتیبانی نمی کند.
فایل آنرا از اینجا دانلود کنید: video/mp4
منبع: صد كادو
categories & tags
In جشن, جشنواره, کادو, هدیه
By جشن, خدمات, دانلود, زیبایی