كارگردان مستند كیارستمی و عصای گمشده به طرح ناگفته هایی از سفرهای بین المللی زنده یاد عباس كیارستمی پرداخت و از پروژه ناتمام این فیلمساز برای همكاری با گابریل گارسیا ماركز اطلاع داد.
خبرگزاری مهر – گروه هنر- محمد صابری: نزدیک به یک ماه پیش که بخش نخست این گفتگو انتشار یافت، محمدرضا شجریان به شدت درگیر دست وپنجه نرم کردن با عوارض بیماری و شایعات مجازی بود؛ اما هنوز بود. خبرهایی پراکنده ای از احوال ناخوش اکبر عالمی مخابره می شد و کرونا نفس های وی را هم به شماره انداخته بود، اما او هم هنوز نفس می کشید. چرخ دوران اما در کمتر از یک ماه «بودن» هر دو را برای خانواده هنر ایران زمین تبدیل به دریغ و حسرت کرد.
صفحات تقویم را به عقب تر ورق بزنیم، حسرت ها و دریغ ها پرشمارتر هم می شود؛ مگر نه اینکه خسرو سینایی را هم بلای کرونا از ما گرفت. محدود به بلای کرونا هم نیست، موعدش که برسد، شمعی ناگهان خاموش می شود؛ شمعی که به تعبیر عباس کیارستمی در آستانه خاموشی، احتمالاً بیشتر هم گر می گیرد…
«کیارستمی و عصای گمشده» عنوان مستندی است که می توان آنرا روایت تصویری یکی از همین دریغ ها و حسرت ها قلمداد کرد. روایت یک کارگاه آموزش فیلمسازی در کشور اسپانیا با هدایت زنده یاد کیارستمی که محمود ثانی آنرا در چارچوب یک فیلم مستند به تصویر درآورده است.
یک ماه پیش و به بهانه آغاز اکران «کیارستمی و عصای گمشده» در گروه «هنروتجربه» میزبان محمود ثانی کارگردان و بهروز نشان تهیه کننده این مستند بودیم و قرار بر این نبود که قسمت دوم گفتگو با تأخیر منتشر شود، اما بلای کرونا بلافاصله بعد از انتشار بخش نخست، سینماهای پایتخت را تعطیلی و بخش عمده ای از مخاطبان بالقوه گروه سینمایی «هنروتجربه» را از شانس تماشای این اثر محروم کرد. از آن روز در انتظار آخر تعطیلات یک هفته ای اعلام شده ماندیم اما دریغ که این تعطیلات موقت هفته به هفته تمدید گردید و حالا در آستانه یک ماهگی است. دیگر انتظار روا نبود و تن دادیم به انتشار همراه با امیدواری نسبت به اینکه در آینده ای نزدیک، بلای کرونا از جهان رخت ببندد و فرصت تماشای این مستند برای تمام مخاطبان بالقوه اش فراهم گردد.
آنچه در ادامه می خوانید بخش دوم و پایانی گفتگوی مشروح خبرگزاری مهر با محمود ثانی و بهروز نشان است درباره مستند «کیارستمی و عصای گمشده» و تجربیاتی که این فیلمساز آنرا با علاقمندان سینما به اشتراک گذاشته است.
* در بخش هایی از مستند «کیارستمی و عصای گمشده» بنظر می رسد از راش های تصویربرداری شده توسط خود آقای کیارستمی بهره برده اید، درست است؟
محمود ثانی: هیچ نمایی در فیلم از تصاویر دوربین ایشان نیست…
* چه جالب، اما در نمایی مانند تصاویر عبور گله گوسفند حتی می بینیم عباس کیارستمی مشغول تصویربرداری است و با نزدیک شدن تصویر به قاب دوربین ایشان ادامه تصاویر را می بینیم. انگار تصاویر این بخش را خودشان گرفته اند..
ثانی: تلاش من این بود که نگاه ایشان را ثبت کنم. از همان زاویه نگاه آقای کیارستمی تصاویری را ضبط می کردم و می خواستم که این تداعی شود که این تصاویر از دوربین ایشان است. جالب اینکه با کمی تفاوت در کادربندی، خروجی همان می شد. وگرنه همه آنها که از نزدیک عباس کیارستمی را می شناختند، می دانند که دوربینش کاملاً شخصی بود و حتی نمی توانستی به تصاویرش نگاه کنی. عادت هم داشت تصاویری را که در طول روز می گرفت پیش از خواب مرور کند. خاطرم هست شبی در هتل در کلمبیا بودیم. زنگ زد به اتاقم که بیا. رفتم و برای نخستین بار با این صحنه مواجه شدم که در تخت دراز کشیده بود و دوربینش را مقابل صورت گرفته بود و تماشا می کرد…
* همین هندی کمی که همیشه همراهشان بود…
ثانی: دقیقاً. گفت بیا این را ببین. ببین این آدم در این چند ثانیه چقدر قیافه اش تغییر می کند! از یک آقایی فیلم گرفته بود. گفتم من او را دیدم! پرسید: کجا؟ گفتم در دوربین خودم.(می خندد) واقعیت برخی نماها در فیلم اینگونه ضبط شده اما هیچ راشی در فیلم در ارتباط با تصویربرداری های آقای کیارستمی نیست، چونکه اساساً به آنها دسترسی نداشتم.
* چرا روایت فیلم را به سمت یک روایت دراماتیک و شبه داستانی نبردید و در کلاس یک فیلم آموزشی آنرا نگه داشتید؟ به خصوص که عنوان «کیارستمی و عصای گمشده» یک عنوان کاملاً دراماتیک برای این فیلم است که به نظر از همین مضمون «عصای گمشده» و رمزگشایی از آن هم در جهت دراماتیک تر شدن روایت فیلم بهره نگرفته اید…
ثانی: قسمت هایی از فیلم واقعاً این توانایی را داشت که به یک فیلم مستقل تبدیل گردد. مثلاً بخشی که آقای کیارستمی در یک قبرستان ماشین به دنبال یک چیزی می گردد و بالاخره می گوید «پیدا کردم»…
* اصلاً هم مشخص نمی گردد چه چیزی را و برای چه کاری پیدا کرده است!
ثانی: دقیقاً. فقط می گوید پیدا کردم. همین بخش فیلم را به تنهایی می توان یک فیلم کوتاه محسوب کرد. فردی که انگار در انبار کاه ی می گردد و ناگهان می گوید پیدا کردم، پیدا کردم! این خودش یک فیلم کوتاه موفق است. چنین سکانس هایی در فیلم بازهم داریم، مانند مواجهه با گاوها در گاوداری و یک بازی با سگ ها در ساحل دریا…
بهروز نشان: چند سال صبر کردیم ببینیم چه کسانی راش و تصویر درباره ایشان رو می کنند تا ما بتوانیم یک تصویر دیگری را عرضه دهیم. در همین مسیر رسیدیم به این تصویر از عباس کیارستمی که تلاش دارد برخلاف گاه رایج در ایران، سینما را برای جوان ترها ساده کند * به سبب وجود همین موارد در فیلم است که احساس می کنم برای دراماتیک نشدن فضای کلی حاکم بر فیلم، تعمدی داشته اید.
ثانی: پیش از این بنده کتابی با عنوان «کارگردان مشغول کارند» درباره درس های عباس کیارستمی از سینما، نوشته بودم. آقای کیارستمی وقتی که خواند گفت عین حرف های من را نوشته ای اما این اثر متعلق به خودت است. مثل پلان ابتدایی همین مستند «کیارستمی و عصای گمشده» که گویی از سینمای کیارستمی است، اما اساساً آنرا در فضایی گرفتم که آقای کیارستمی همراهم نبود. جنبه آموزشی این مستند حتما برایم اهمیت داشت. نه فقط هم درس سینما، جنبه هایی از آموزش زندگی هم در این فیلم هست. آقای کیارستمی همواره این عادت را داشت که تاکید می کرد همه چیز سینما نیست، زندگی مهم تر است. تاکید داشت که ما قصه هایمان را هم باید از زندگی بگیریم.
* از نکات مهم کارگاهی که در فیلم شاهد می باشیم همین است که در هیچ مقطعی صحبت از «فن سینما» به معنای لنز و دوربین و آشنایی با نکات فنی نیست. این نکته ای است که پیشتر در مستندی که سیف الله صمدیان درباره سینمای کیارستمی ساخته بود هم شاهد بودیم. این شاخص مهمی درباره شناخت زاویه نگاه عباس کیارستمی به «سینما» است…
بهروز نشان: به دنبال همین نکته هم بودیم.
* با همین زاویه نگاه، فکر نمی کنید اگر روزی خود آقای کیارستمی قصد می کرد مستندی از یکی از کارگاه های آموزشی خود بسازد، این اندازه نگاه کلاسی و آموزشی به آن نداشت؟ مثلاً می توانستیم شاهد گزارش سفری همراه با محاکات شخصی و کشمکش های عباس کیارستمی با برخی هنرجویانش باشیم؛ این صرفا سلیقه بنده است…
نشان: نمونه این مستند وجود دارد. اگر می خواستیم به این سمت وسو برویم، بهترین نسخه آنرا آقای صمدیان ساخته است. بالاخره سیف الله صمدیان سال ها با آقای کیارستمی زندگی کرده بود و روابط شخصی نزدیک تری با او داشت. ما اما از اول تصمیم گرفتیم این کار را نکنیم. می خواستیم سراغ وجهی از عباس کیارستمی برویم که کسی ندیده بود. اتفاقاً چند سال صبر کردیم ببینیم چه کسانی راش و تصویر درباره ایشان رو می کنند تا ما بتوانیم یک تصویر دیگری را عرضه دهیم. در همین مسیر رسیدیم به این تصویر از عباس کیارستمی که تلاش دارد برخلاف گاه رایج در ایران، سینما را برای جوان ترها ساده کند. امروز شرایط بگونه ای است که وقتی جوانی می خواهد فیلمی بسازد، در همان مرحله اول به او می گویند باید حداقل یک میلیارد تومان سرمایه جور کنی! نگاه کیارستمی به سینما اصلاً اینگونه نبود…
* اتفاقاً یکی از چالش هایش با یکی از شاگردان همین بود که چرا می خواهی خرج اضافه کنی…!
نشان: دقیقاً. اصرار دارد آن تراکتور از داستان حذف شود که هزینه کرایه اش به فیلم تحمیل نشود. از این زاویه معتقدم این فیلم، برای ۲۰ سال دیگر است. برای نسلی که عباس کیارستمی را ندیده اند و کمتر می دانند او که بود و چه نگاهی به سینما داشت. از این منظر بخشی از رویکرد آموزشی فیلم تعمدی بود. وگرنه محمود راش های بسیاری دارد که به سختی از بین آنها این بخش ها را انتخاب کردیم. نسخه نخستین مستند «کیارستمی و عصای گمشده» بیشتر از دو ساعت بود.
ثانی: بیشتر، نزدیک ۲۴۰ دقیقه بود…
نشان: بله. حتی به این فکر کردیم که اگر بخواهیم کارگاه های مشابهی با همین ساختار کارگاه های آقای کیارستمی داشته باشیم، از همین ورژن ۲۴۰ دقیقه ای استفاده نمائیم. اما می دانستیم برای اکران و جشنواره باید آنرا کم نماییم. حتی تیزری از اجرای یک گروه نوازنده در ساحل دریا منتشر کردیم که در نسخه فعلی آن سکانس وجود ندارد.
* یک سکانس پرانرژی از آوازخوانی یک عروسک اسکلتی در فیلم وجود دارد. ضبط این اجرا در گوشه خیابان پیشنهاد آقای کیارستمی بود؟
ثانی: پیشنهاد جمعی بود. ما سه نفر بودیم. احمد طاهری که در فیلم هم مترجم آقای کیارستمی بود، من و آقای کیارستمی که همه جا با هم بودیم. شرطمان این بود که همه جا با هم باشیم. احمد دوربین روشن نمی کرد اما لحظات نابی با کیارستمی داشت که آنها را می نوشت و بارها به او گفته ام که این نوشته ها حاوی نکاتی است که هیچ کس درباره کیارستمی نمی داند. احمد کارش تحقیق و پژوهش بود و معتقدم امروز دنیایی از کیارستمی در اختیار دارد که هنوز هیچ کس آنرا ندیده است.
* پس از درگذشت عباس کیارستمی، غیر از همراهان شناخته شده ای مانند سیف الله صمدیان و یا شما، بودند افراد دیگری که راوی ارتباط نزدیک خود با وی در مقاطعی از زندگی می شدند. کمااینکه بعضی از آنها همچنان هم تلاش دارند تصویر نزدیک ترین افراد به این سینماگر را از خود ترسیم کنند؛ گزارشی به ما بدهید از سبک و سیاق عباس کیارستمی در ارتباط گرفتن با اطرافیان، به خصوص که در همین گفتگو هم روایت جالبی از آشنایی خود با او به واسطه پیام های تلفنی مطرح کردید.
ثانی: آقای کیارستمی کسی نبود که خودش سراغ کس دیگری برود. بیشتر دوست داشت در تنهایی خودش باشد و عکاسی کنند. دیگران بودند که خودشان را به او نزدیک می کردند و این انرژی به آقای کیارستمی می رسید…
* و گویی دست به انتخاب می زد از میان افراد.
ثانی: این انتخاب خودبه خود شکل می گرفت. خاطرم هست همان روزهای اول حرفی به من زد و گفت «آنی که من می خواهم را تو داری.» ما زیاد با هم حرف نمی زدیم، مگر زمان هایی که لازم بود. حضور در این ورکشاب ها هم که اشاره کردم تنها برای آموزش سینما نبود، برای خود من درس زندگی بود. آقای کیارستمی تماشای طلوع خورشید را بسیار دوست داشت. بامداد زود برمی خاست و از طلوع عکاسی می کرد. روزی می اظهار داشت: «خجالت آور است که وقتی خورشید بالا می آید ما هنوز خواب باشیم. ما باید زودتر به خورشید سلام نماییم.» این جمله خیلی روی من تاثیر گذاشت. این ها نکاتی بود که عباس کیارستمی به ما می آموخت و همه بچه هایی که در آن کارگاه حضور داشتند، بعدها فیلم های مستقل خویش را ساختند.
ثانی: عنوان شد که آقای کیارستمی فیلمی بر مبنای رمان مارکز بسازند که گفتیم قبلاً چنین فیلمی ساخته شده است. اما تاکید بر ساختار غیر از فلاش بک برای فیلم بود. تلفنی هم با مارکز صحبت کردیم و اظهار داشت: «اگر عباس همکاری کند، درست می شود.» بعد هم گفت اگر صبر کنید من دو روز دیگر از سفر برمی گردم، اما ما باید برمی گشتیم و متأسفانه این دیدار اتفاق نیفتاد * این تصویر از عباس کیارستمی که مثلاً این اندازه پایبند به سحرخیزی بوده است، چقدر متفاوت می باشد از سبک زندگی شبه روشنفکرانی که اتفاق تلاش هم دارند نام عباس کیارستمی را به سلیقه و نظر خود الصاق کنند. از این جنس تفاوت، نکته جالبی هم در مستند «عصای گمشده» هست که برایم بسیار جالب بود. برخلاف تصور کاملاً رئالیستی که معمولاً ما از سینمای عباس کیارستمی داریم، یکی از انتزاعی ترین ایده های فیلم کوتاه که در این فیلم مطرح و به مرحله ساخت هم می رسد برای او است. ماشین خرابی که وقتی آینه اش تعمیر می شود، روشن می شود و راه می افتد و می رود! این ایده از سوی کیارستمی لااقل برای من بسیار غیرمنتظره و غریب بود. انگار ما بخشی از زاویه نگاه او به سینما را اساساً نشناخته ایم…
ثانی: در آن سفر کیارستمی می گفت ما در سرزمین مارکز هستیم….
* سرزمین «رئالیسم جادویی»…
ثانی: دقیقاً. و خود کیارستمی اساساً چنین کاراکتری داشت. بازی هایی که بعضاً با من می کرد از همین جنس بود. می گفت ما در سرزمین مارکز هستیم و بیا منطق را کنار بگذاریم. ایده داستانی یک فیلم را مطرح می کرد که هیچ منطقی هم پشتش نبود. می گفت شما کاملاً آزاد هستید، چون در سرزمین مارکزید. ما بعدها که به کلمبیا رفتیم، اساساً رفتیم تا مارکز را ببینیم. برای دیدار قرار و مدار هم گذاشته بودیم…
* یعنی آقای کیارستمی دل بستگی و علاقه قبلی به دنیای آثار مارکز داشت؟
ثانی: بله بله، جالب است بدانید فیلم «مثل یک عاشق» به شکلی فضای نزدیک به رمان مارکز داشت. عنوان شد که فیلمی بر مبنای رمان مارکز بسازند که گفتیم قبلاً چنین فیلمی ساخته شده است. اما تاکید بر ساختار غیر از فلاش بک برای فیلم بود. تلفنی هم با مارکز صحبت کردیم و اظهار داشت: «اگر عباس همکاری کند، درست می شود.» بعد هم گفت اگر صبر کنید من دو روز دیگر از سفر برمی گردم، اما ما باید برمی گشتیم و متأسفانه این دیدار اتفاق نیفتاد. بعدها هم قرار مجدد گذاشتیم اما میسر نشد. در همان چند روزی که در آنجا بودیم اما کلی به دنبال لوکیشن هم گشتیم و شخصاً از خیلی از پیرمردهایی که می دیدم عکاسی می کردم.
درباره پلان های فیلم هم تک تک برایم توضیح می داد و واقعیت این است که قرار بود این فیلم ساخته شود. عمارتی بود متعلق به یک کاپیتان که یک بازیگر فرانسوی آنرا تبدیل به هتل کرده بود. عباس کیارستمی در آن هتل یک اتاق داشت که هنوز هم به نام وی در هتل هست و به نام «اتاق کیارستمی» نام گذاری شده است. سقف های بلند و پنجره های بزرگ داشت. کیارستمی در آن سفر می گفت، من هیچ چیز دیگر نمی خواهم، همین اتاق با پنجره رو به دریا برایم کافی است.
خلاصه اینکه کیارستمی اصلاً اینگونه نبود که امروز بسیاری تلاش دارند او را بشناسانند. من این نگرانی را از سال ها قبل داشتم. زمانی که از او دعوت کردیم به جشنواره اسپانیا بیاید تا نشان «ابن عربی» را به او اهدا نماییم، در تماسی که داشتم نگفتم مقرر است چنین نشانی به او اهدا شود. صرفا گفتم نشانی هم مقرر است به شما اهدا شود. خیلی از چهره های شاخص فرهنگی در مراسم حاضر بودند و من در دلم می گفتم، آقای کیارستمی اگر روی سن برود برای دریافت این نشان، می خواهد درباره «ابن عربی» چه بگوید!؟ نگوید من سینماگرم و چه ارتباطی دارد؟ این نگرانی با شناختی که آن روز داشتم در ذهنم بود، اما فکر می کنید وقتی روی سن رفت، سخن خویش را چگونه آغاز کرد؟ خطاب به حاضران اظهار داشت: «فکر می کنید چرا ابن عربی می گفت نخل خواهر من است؟»
* یعنی تا این اندازه به تفکر و دنیای ابن عربی اشراف داشتند…
ثانی: دقیقاً. بعد افزود: «چرا نگفت نخل مادر من است؟» صحبت هایش را از اینجا شروع کرد. نگرانی ام برطرف شد اما پس از برنامه این نگرانی را با او مطرح کردم، در جوابم اظهار داشت: «تو فکر می کنی ابن عربی اگر امروز زنده بود چه می کرد؟ کتاب می نوشت؟» گفتم پس چه می کرد؟ اظهار داشت: «فیلم می ساخت.» چقدر هم به ما تاکید می کرد کتاب های ابن عربی را بخوانید که برای شناخت سینما لازم است. واقعاً هم همین بود چونکه مرز میان واقعیت و خیال را برمی داشت. مثلاً اینکه ابن عربی می اظهار داشت: «جهان خیال خداست.» اتفاقاً اخیراً دیدم فیلم سازی اثری ساخته است که گویی مبنایش همین جمله است. کیارستمی تلاش بسیاری داشت تا ذهن بچه ها را فعال کند، چشم سوم آنها را فعال کند. برای آنکه بدانند در یک آسانسور یک در یک هم می توان فیلم ساخت. تأکیدش هم بر این بود که اول برای لذت شخصی خود فیلم بسازید، مانند نقاشی که بیشتر از هر چیز برای لذت خود نقاشی می کند…
* فارغ از سلیقه و نظر مخاطب؟
ثانی: تاکید می کرد اگر نخستین تماشاگر فیلمت، خودت بودی و از آن لذت بردی، شک نکن حداقل یک نفر دیگر، در یک سالن سینما و در جایی دیگر از آن لذت خواهد بود و همین یک نفر برای فیلم تو کافی است. برخلاف تصوری که برخی دارند، من عادت دارم فیلم را تنهایی ببینم. بسیاری از سالن های بزرگ سینما در دنیا هم رفته ام که فیلم را برای یک نفر هم اکران می کنند. همان یک تماشاگر اهمیت دارد. شاید او همان یک نفری است که فیلم برای او ساخته شده است.
ثانی: روزی کیارستمی اظهار داشت: «تو فکر می کنی ابن عربی اگر امروز زنده بود چه می کرد؟ کتاب می نوشت؟» گفتم پس چه می کرد؟ اظهار داشت: «فیلم می ساخت.» چقدر هم به ما تاکید می کرد کتاب های ابن عربی را بخوانید که برای شناخت سینما لازم است. واقعاً هم همین بود چونکه مرز میان واقعیت و خیال را برمی داشت * جناب نشان کمی درباره بازارهای هدف این مستند هم توضیح می دهید؟ غیر از اکران در هنروتجربه چه برنامه های دیگری برای عرضه آن دارید؟
نشان: زمانی که ساخت این مستند به اتمام رسید، به بعضی از دوستانی که صاحب سالن سینما بودند، آنرا نشان دادیم تا از آنها مشورت بگیریم. جالب اینکه نخستین واکنش اغلبشان پس از تماشای فیلم این بود که خودمان علاقه مند شدیم که فیلم بسازیم! پس از آن صحبت ها و مذاکراتی داشتیم در خصوص اینکه این فیلم حتما فرایند طولانی مدتی برای عرضه خواهد داشت.
روز اول حتی فکر می کردیم این فیلم جزو فیلم های جشنواره ای هم نیست، اما در نخستین جشنواره ای که در آمریکا برگزار می شد، توانستیم جایزه بهترین فیلم را دریافت نماییم و پس از آن هم در چند جشنواره دیگر این موفقیت تکرار شد. دیدیم ظاهراً جشنواره ها ارتباط خوبی با فیلم برقرار کرده اند. پس از آن به فکر اکران بین المللی فیلم افتادیم، با پخش کننده هایی در اتریش، بلژیک، فرانسه و آلمان صحبت کردیم، با ایتالیایی ها وارد مذاکره شده بودیم که ویروس کرونا سروکله اش پیدا شد و همه چیز را متوقف کرد.
در این بین آقای صانعی مقدم پیشنهاد اکران فیلم در «هنروتجربه» را داد. واقعیت این است که اکران در سینمای ایران کار بسیار سختی شده است و ما هم می دانستیم این فیلم اقتصاد خوبی در اکران نخواهد داشت، اما از ابتدا این دغدغه را داشتیم که تعداد افراد زیادی به خصوص جوانان این فیلم را ببینند. با وجود کرونا مذاکراتمان برای عرضه فیلم در دانشگاه ها هم به جایی نرسید، اما اکران در «هنروتجربه» فرصت خوبی بود که فیلم دیده شود. به نظرم اتفاق خوشایند اصلی هم این بود که قبل از اکران فیلم در خارج از کشور، آنرا در ایران روانه پرده کردیم. یکی از برنامه هایی هم که با محمود برسر آن به توافق رسیده ایم اکران فیلم در نقاط محروم کشور آن هم به صورت کاملاً مجانی است که حتما این کار را هم دنبال خواهیم کرد چونکه معتقدیم از این مناطق محروم استعدادهای بسیاری می تواند کشف و به سینمای ایران معرفی شود.
* آقای ثانی در ابتدای گفتگو اشاره کردید برای این کارگاه فیلم سازی عباس کیارستمی که در فیلم شاهدش هستیم، بالغ بر ۳۰۰ نفر از سراسر جهان متقاضی حضور بودند اما جمعیت حاضر در کلاس بسیار محدودتر از این تعداد است، کنجکاوم بدانم آقای کیارستمی چگونه در این مورد دست به غربال گری متقاضیان زد؟
ثانی: واقعیت این است که قرعه کشی کردیم! فقط یک نفر بود که بسیار اصرار داشت برای حضور و آخر سر با نظر آقای کیارستمی توانست در کارگاه کلمبیا حضور داشته باشد. این بچه ها هر کدام یک قصه با خود داشتند و به تعبیر آقای کیارستمی ما دست به انتخاب در بین قصه ها زدیم. امروز هم فیلم های نهایی همه این بچه ها را در اختیار داریم و پیشنهاد خود آقای کیارستمی هم بود که سایتی طراحی نماییم و همه این آثار را روی آن بارگذاری نماییم. امروز به دنبال ساختاری برای یک مدرسه فیلم سازی هستیم که از همه این تجربه ها در آن استفاده نماییم.
* بعنوان سؤال پایانی می خواهم بدانم امروز نسبت شما با سینما چقدر از زمانی که خویش را یک «مسافر فیلم ساز» می دانستید، تغییر کرده است؟ آیا کماکان اولویت برایتان سفر است؟
ثانی: بله. هیچ تغییری نکرده ام. من هنوز هم یک مسافرم که با انرژی بیشتر و به پشتوانه دست هایی که پشت سرم حس می کنم، از خسرو سینایی گرفته تا عباس کیارستمی، به راهم ادامه می دهم.
منبع: صد كادو
categories & tags
In جشن, جشنواره, کادو, هدیه
By آموزش, جشن, جشنواره, سایت