چاقی و انگاره های اجتماعی، فرهنگی نه باردارم، نه تنبل چاقم

    Home  /  جشن  /  چاقی و انگاره های اجتماعی، فرهنگی نه باردارم، نه تنبل چاقم

چاقی و انگاره های اجتماعی، فرهنگی نه باردارم، نه تنبل چاقم Image

چاقی و انگاره های اجتماعی، فرهنگی نه باردارم، نه تنبل چاقم

صد كادو: «چاقی یا اضافه وزن به یكی از مسائل جامعه مدرن تبدیل گشته اما بد نیست همه ما بیشتر به دلیلهای چاقی فكر نماییم و درباره این مساله هر طور دلمان خواست قضاوت نكنیم.»

به گزارش صد کادو به نقل از ایسنا، روزنامه ایران نوشت: «چقدر چاق شدی!»، «اصلاً ورزش هم می کنی؟ رژیم چطور؟ اگر هر دوی اینها رو با هم انجام بدی حتما لاغر هم میشی.»، «میوه بخور، شب هم شام نخور.»، «وای این از بچگی این طوری چاق شده بزرگ بشه که یک بلایی سرش میاد، بابا کمکش کنید خودش رو لاغر کنه.»، «بچه به این قشنگی چرا این قدر خپل شده؟»، «روزبه روز داری پهن تر میشی یک فکری به حال خودت بکن!»

اگر خودتان یا یکی از اطرافیان نزدیکتان اضافه وزن دارد حتما بعضی از این گفته ها یا نظرات مشابه را شنیده اید؛ نظراتی که دائم شما را گرفتار چالش ذهنی می کند. ما در این گزارش اما می خواهیم به جز شنیدن صدای افرادی که اضافه وزن دارند بدانیم چه مسائل دیگر می تواند موجب چاقی شود و اضافه وزن چه تأثیری روی افراد می گذارد. اصلاً آیا چاقی مسأله دنیای مدرن است و اگر این طور است مسأله ای کاملاً اجتماعی و حاکی از نابرابری های آن است یا نه؟ آیا چاقی بین افراد فقیر بیشتر رایج است یا آن طور که برخی تصور می کنند بین طبقه مرفه؟ اصلاً چاقی چقدر می تواند انگاره های ذهنی یک فرد را درباره خودش عوض کند؟

«من چاقم و از بدنم متنفرم. استرس زیاد و افسردگی موجب چاقی ام شده. پیش از افسردگی اصلاً چاق نبودم اما پس از آن در عرض سه سال ۴۰ کیلو چاق شدم. آدم هایی که چندین سال است من را ندیده اند با دیدنم شوکه می شوند. باورشان نمی گردد من این قدر تغییر کرده باشم. همه می کوشند رژیم بدهند به آدم و مدام بگویند میوه بخور، شب ها شام نخور.» اینها حرف های دختری است که روزهای سختی را به خاطر اضافه وزنش تحمل می کند: «شکمم فوق العاده بزرگ شده. بهم می گویند کی بچه ات دنیا می آید. وقتی می خواهم سوار هواپیما بشوم می پرسند چند ماهه باردارید؟»

همه اینها سبب شده او فوق العاده گوشه گیر و تنها شود و دلش نخواهد کسی را ببیند: «ارتباطم را با همه آدم ها قطع کرده ام. فقط سیاه می پوشم که لاغر دیده شوم. از ۲۲ سالگی که می خواستم وارد جامعه شوم یک دفعه خیلی حالم خراب شد، نمی دونم با زندگی ام چه کنم. یک دفعه افسرده شدم و مدام وزنم رفت بالا و بالاتر. گاهی واقعاً دلیل چاقی چیزی نیست که اغلب آدم ها فکر می کنند.»

فروغ هم می گوید سال های زیادی چاق بوده و تمام شخصیتش را در ظاهرش خلاصه می کرده اما الان سال هاست دیگر چاق نیست اما اضافه وزن دارد: «من بچه درس خوانی بودم. اساساً دنیای من در درس خلاصه می شد. توی سال های تحصیل در مدرسه به تدریج در اثر عدم تحرک و زیاده خوری چاق و چاق تر شدم. کنکور ضربه نهایی را وارد کرد و من به شدت چاق شدم. اما ورود به دانشگاه با آن هیکل بمراتب سخت تر بود. دیگر تنها مکان مرکزی من خانه نبود. به هر محیطی وارد می شدم آدم ها راجع به هیکلم نظر می دادند. کلاس رانندگی می رفتم، مربی می گفت آخرش من تو را لاغر می کنم، رفتم پیش جراح بینی، گفت چرا مثل دوستت لاغر نمی کنی؟ توی خیابان راه می رفتم از توی ماشین داد می زدند چرا رژیم نمی گیری؟ در کنار دوستانم در دانشکده اعتماد به نفس افتضاحی داشتم. هر چه بود من آن دختر «چاقه» بودم که ظاهراً تنها مشخصه تعریف کننده من بود. استادی دنبالم می گشت؛ اسمم یادش نبود، به کسی گفته بود به آن دختر خپل بگو بیاید پیشم. خلاصه رژیم گرفتم و دیگر در دسته آدم های چاق نیستم. دنیای اطرافم عوض شده. من که تا آن زمان اصلاً دیده نمی شدم با توجه مواجه شدم. البته که جذاب بود اما به همان اندازه حالم بهم می خورد؛ از این که با تحسین به من بگویند چقدر لاغر و خوب شده ام. من سال هاست خودم را دوست ندارم، هنوزم خودم را چاق می بینم و هنوز هم مذبوحانه تلاش می کنم لاغر شوم.»

ملیحه هم دختر دیگری است که اضافه وزن دارد: «چاقی را نه به طبقه اجتماعی مرتبط می دانم و نه لزوماً به ژنتیک. من بچه چاقی نبودم. در طول سال های طولانی و تدریجی چاق شدم. قسمت جالب ماجرا این است که در اوج چاقی متوجه نمی شدم چرا اطرافیان این همه به من فشار می آورند لاغر شوم. نمی فهمیدم چاقی من چه ارتباطی به دیگران دارد که مدام درباره اش اظهار نظر می کنند.»

مرتضی کارگر یک کارگاه لباس است. او گاهی پشت چرخ می نشیند و برش می زند و گاهی هم کارهای اجرایی کارگاه را بر عهده می گیرد. او می گوید: «چشم که باز کردم چاق بودم. توی یک خانواده فقیر به دنیا آمده ام. مادرم تا می توانست به ما ماکارونی و سیب زمینی می داد. چند سال پیش که رفتم پیش یک دکتر خوب گفت به خاطر تغدیه بد توی کودکی بوده که این جور چاق شده ای و الان دیابت داری. همه اش چربی و کربوهیدرات. تا سال ها به خاطر چاقی مسخره شدم. هر جایی به من کار نمی دادند و می گفتند تو نمی توانی خودت را تکان بدهی چه برسد به کار. باور کن توی محله ما کلی از همین آدم های چاق هستند که همه شان فقیرند. باور کن ما فقیرها چاق تر از پولدارها هستیم.»

هرچند نظرها درباره چاقی و اضافه وزن متفاوت می باشد اما مزدک دانشور، انسان شناس پزشکی این مساله را مسأله ای کاملاً اجتماعی می داند: «غذا ابتدایی ترین شکل دستیابی به آرامش است و چاقی اخیرا بعنوان یک بیماری مستقل دیده شده و یکی از معضلات جهان مدرن است. پرداختن به مسأله چاقی عموماً از سه منظر صورت می گیرد. نگاه اول دیدگاه «طب زده» است. در این نگاه چاقی بعنوان یک مسأله ژنتیکی یا متابولیسمی بازنمایی می شود. اما این نگاه نمی تواند شیوع بیش از پیش چاقی را توضیح دهد. بعنوان مثال در سال های ۱۹۸۰ حدود ۴۰درصد از جمعیت بزرگسالان بریتانیا دارای اضافه وزن و کمتر از ۱۰ درصد گرفتار چاقی بودند. حال آن که امروزه این میزان به ۷۰ درصد اضافه وزن و ۲۵ درصد چاقی رسیده است. پس بااینکه ژنتیک استعداد چاقی را ایجاد می کند، اما فقط یکی از عوامل است.»

به گفته دانشور در نگاه دوم فرهنگ و انگاره های فردی عمده می شود. افراد چاق عموماً افرادی بی حال و سست عنصر بازنمایی می شوند که نمی توانند جلوی غذا خوردن خودرا بگیرند. چاقی در این انگاره بیماری دنیای مدرن است؛ دنیایی که غذاهای پرانرژی و فست فودها، عادت های (فرهنگی) غذایی را تغییر داده اند و عدم تحرک و استفاده از خودرو و کلاً فرهنگ شهرنشینی انسان مرفه امروز را اسیر خود ساخته است. این نگاه هم یک انگاره مبتنی بر شواهد را پشتیبانی نمی نماید. برای اینکه با افزایش وسایل رفاهی در خدمت افراد ثروتمند، چاقی هم در بین آنها باید بیشتر شود؛ حال آن که نمودارهای اپیدمیولوژیک با مطالعه ۲۶ کشور نشان داده که چاقی در بین زنان و مردان فقیرتر، شایع تر و مخرب تر از افراد مرفه است. این مقایسه کلان امر دیگری را نیز نشان داده؛ کشورهایی که نابرابری بیشتر در درآمد و ثروت داشتند، شیب اجتماعی تندتری داشتند. بعنوان مثال در امریکا که کشوری نابرابر است، ۳۰ درصد از بزرگسالان گرفتار چاقی هستند (و اکثراً هم از قشر فقیر جامعه) حال آن که در ژاپن بعنوان کشوری که نابرابری کمتری دارد، فقط ۳درصد از بزرگسالان چاقی را تجربه می کنند.

او تاکید می کند: «اما این همه ماجرا هم نیست در جامعه ای که نابرابری بیشتری وجود دارد، خون افراد پر از هورمون های استرس زا (بخصوص کورتیزول) است. هورمون ها موجب تحریک یک واکنش تغذیه ای به نام تغذیه استرسی می شوند. افرادی که گرفتار استرس مزمن هستند میل بیشتری به مصرف شیرینی، الکل یا گوشت های فراوری شده دارند. در حقیقت این افراد از خوردن برای تمدد اعصاب خود استفاده می نمایند و با این راهکار با استرس های سنگین زندگی روزمره خود روبه رو می شوند. اینجاست که انگاره های ژنتیک، فردگرا و فرهنگ محور حرفی برای گفتن ندارند و نمی توانند با انداختن تقصیرها بر گردن فرد و فرهنگ، راهکارهای خودرا تبلیغ کنند.»

بحث درباره دلیلهای چاقی و تأثیراتی که روی افراد می گذارد بسیار است. مثل اختلالی که بر اثر قضاوت های افراد شکل می گیرد و موجب اختلال خود زشت انگاری می شود؛ اختلالی که برآمده از قضاوت های اجتماعی است. آن طور که پروانه بیگی، روانشناس درباره اش می گوید: «اختلال زشت انگاری معمولاً خیالی است و بیشتر از تلقین جامعه نشأت می گیرد؛ مثل این که دائماً به آدم ها خصوصاً از دوران کودکی تلقین نماییم که زشت یا چاق هستند. خیلی از حالات روحی افراد پس از همین تلقین ها ایجاد می شود و خیلی ها برای از بین بردن آنها به انواع جراحی های زیبایی روی می آورند. پس بهتر است به جملاتی که به افراد می گوییم بیشتر دقت کنیم؛ جملاتی که برای هر کس می تواند معنای متفاوتی داشته باشد.»

چاقی یا اضافه وزن به یکی از مسائل جامعه مدرن تبدیل گشته اما بد نیست همه ما بیشتر به دلیلهای چاقی فکر نماییم و درباره این مساله هر طور دلمان خواست قضاوت نکنیم.»

منبع:

Author | صدکادو Comments | دیدگاه‌ها برای چاقی و انگاره های اجتماعی، فرهنگی نه باردارم، نه تنبل چاقم بسته هستند Date | 13/09/2020