صد كادو: این روزها نخستین تجربه بشر از قرنطینه و اجبار به فاصله گرفتن از رفت و آمد و دیدار تازه كردن، دوركاری و محدودیت خرید و استفاده از هنر و باقی مواهب زندگی اجتماعی نیست اما در ادبیات و سینما آنقدرها به تجربه های قبلی قرنطینه پرداخته نشده است. شاید دلیل آن همین وضعیت امروز ما باشد برای اینكه قرنطینه به قدری آزاردهنده است كه همه می خواهند فقط تمامش كنند و هیچ گاه به آن برنگردند. با این وجود، قرنطینه وجود دارد و حتی ممكنست تكرار شود!
به گزارش صد کادو به نقل از ایسنا، آدم های معاصر بویژه در ایران، تا قبل از زمستان ۱۳۹۸، چیز زیادی از قرنطینه نمی دانستند اما حالا با گذشت دو ماه از اعلام رسمی ورود کرونا به کشور، اوضاع فرق می کند و قرنطینگی قسمتی از خاطره جمعی ما شده است.
«علی» حسابدار یک شرکت بزرگ در تهران که اخیرا مادر همسرش را به سبب سرطان از دست داده است، می گوید: «دخترم کنکوری است. از بهمن ماه به خانه ای در یکی از شهرهای کوچک اطراف تهران رفته که روی درس هایش متمرکز باشد. وقتی کرونا آمد، تصمیم گرفتیم که همان جا بماند. مادرش هم برای مراقبت از مادرزنم، باید در منزل او می ماند. الان سه ماه است که این طوری پخش و پلا زندگی می نماییم. من بامداد بیدار می شوم و شروع می کنم به کار، تا شب. گاهی چند بار در روز گریه ام می گیرد و دلم می خواهد بروم دخترم را بیاورم پیش خودم ولی استرس اینجا حواسش را پرت می کند. آنجا که هست همسر یکی از اقوام حواسش به او هست و چون جمعیت آنجا کم است نگران اینکه مریض شود نیستیم. به دخترم نگفتیم که مادربزرگش فوت کرده است. حتی نتوانستیم برایش مراسم خاکسپاری برگزار نماییم. خانواده همسرم این روزها دور هم جمعند ولی دامادها و عروس ها رفت و آمدی ندارند تا خطری نباشد. گاهی شب ها می روم خانه شان، همسرم می آید جلوی پنجره و با هم تلفنی حرف می زنیم. فقط منتظرم این روزها تمام شود.»
تجربه از دست دادن دیگران در روزهای قرنطینه، تنها مصیبت این روزها نیست. «فائزه» که از مادرش در خانه نگهداری می کند، می گوید: «دکتر و پرستار باید هر روز به خانه سر بزنند و وضعیت مادرم را بررسی نمایند. خریدن لوازم بهداشتی برای مادرم هم از مشکلات این روزهاست. روزهای اول که نگران بودیم مادرم به خاطر بی مبالاتی پرستارها به کرونا مبتلا شود او را به خانه آوردیم ولی هنوز دکتر و پرستار به خانه رفت و آمد دارند و هزینه آن هم خیلی بالاست. نگرانی ما هم برطرف نشده است. از بین همه بچه ها، من قبول کردم که این مدت مراقب مادرمان باشم. یک ماه و نیم است که به خانه نرفته ام و بچه ها و همسرم را ندیده ام چون هم نگران آنها هستم و هم نگران اینکه مبادا ناقل بیماری بشوم و موجب شوم مادرم هم مبتلا به کرونا شود. عملا در خانه حبسم و گاهی بچه ها برایم با ماشین، غذایی که خودشان درست کرده اند را می فرستند تا خوشحال شوم.»
نگهداری از بچه ها در قرنطینه، مشکل دیگری است که این روزها خانواده ها با آن درگیرند. «زهرا»، مادر دو دختر ۳ و ۴ ساله می گوید: «وقتی من بچه بودم، خانه ای داشتیم که فکر می کردم حیاطش هیچ گاه تمام نمی گردد و اگر تنها به باغچه بروم ممکنست گم شوم. بعدها البته فهمیدم که حیاط ما آنقدرها هم بزرگ نبوده است اما در عالم بچگی این طور به نظر می آمد که هیچ گاه تمام نمی گردد. آن وقت ها در خانه ماندن اصلا کار سختی نبود. الان دو تا بچه ام در یک خانه ۶۵ متری از هر طرف که می روند باز روزی هزار بار سر و کله شان به هم می خورد و جیغ و گریه شان به آسمان می رود. هفته های اول قرنطینه که هم بیشتر می ترسیدیم هم هوا هنوز سرد بود، همه چیز خیلی سخت تر بود اما از وقتی هوا بهتر شده، کمی از ترسم کم کرده ام، بچه ها را روزها می خوابانم تا همسرم غروب از سر کار برگردد، آخر شب بچه ها را یکی دو ساعتی بیرون می بریم و فقط راه می رویم تا هم خسته شوند و شب بخوابند و هم اینکه بیرون از خانه رفته باشند. نمی دانم تا کی می توانیم این طوری ادامه دهیم. دوست دارم یک روز بیدار شوم و بگویند کرونا رفته و همه چیز تمام شده است!»
نظم جدید زندگی، برای «فاطمه» مدلول دیگری داشته است: «قبل از قرنطینه جزء آدم هایی بودم که مدام دنبال تغییر شرایط و به دست آوردن چیزهای جدیدند اما قرنطینه فرصتی شد که در سکوتی که اطرافم به وجود آمد کمی به خودم برسم و به چیزهایی که واقعا برایم مهمند فکر کنم. از طرفی پدر و مادرم که اصلا خودشان را مقید به رعایت چیزهایی مثل شست وشوی مدام نمی دانند، نگرانی همه ما بچه ها بودند. برای همین خانه خودم را ترک کردم و برگشتم پیش پدر و مادرم که بتوانم برایشان خرید کنم و همه چیز را ضدعفونی کنم و نگذارم زیاد از خانه خارج شوند تا این دوره را هم بگذرانیم.»
«امیر» هم از کسانی است که برای مراقبت بیشتر از خانواده اش برگشته تا با مادرش زندگی کند. وی در مورد سپری کردن روزها می گوید: «گاهی از بی ملاحظگی دیگران کلافه می شوم. مادرم به سبب شیمی درمانی در گروه بسیار پرخطر قرار دارد. خاله هایم هم همگی پیرند و من تنها عضو جوانی هستم که می توانم بیرون بروم و برایشان خرید کنم. می شود گفت مسئولیت مراقبت از آنان حالا تا حدودی به عهده من است و این برای من بسیار سنگین است. اینکه تنها من از خانه بیرون می روم موجب می شود احساس کنم اگر مادرم بیمار شود حتما تقصیر من است. از طرفی باقی اعضای خانواده ام در کنار ما زندگی نمی کنند و من واقعا نگرانم که اگر اتفاقی بیفتد آنان من را مقصر بدانند. البته در این مورد با آنها حرف زده ام و این حرف زدن کار خیلی سختی بود ولی نگرانی خودم هنوز برطرف نشده است. این روزها تغییر عادت ها و وسواس بیشتری که روی همه چیز به خرج می دهم را بیشتر احساس می کنم. خودم هم دیابت و فشار خون دارم و باید علاوه بر دیگران از خودم بیشتر مراقبت کنم. در این شرایط وقتی می بینم برادرم یا دخترخاله ام کمتر ماجرا را جدی گرفته اند یا به زندگی عادی فکر می کنند واقعا عصبانی می شوم اما از جانب دیگر احساس می کنم این شرایط سبب شده بیشتر مردم در مورد احساس هایشان صادق باشند و با هم در مورد چیزهایی که قبلا از آنها حرف نمی زدند حرف بزنند. شاید اینکه بعضی آدم هایی که قبلا چندان به مرگ فکر نمی کردند حالا بیشتر درگیر این مساله شده اند موجب شود یک سری تغییرات کلی در زندگی مان ایجاد شود که می شود از آنها استقبال کرد.»
تغییرات روابط خانوادگی، مرگ آدم ها در تنهایی، حرف زدن از احساسات، گشتن دنبال چیزهایی که واقعا مهمند، فاصله گرفتن از نظم زندگی روزمره، استفاده از فضایی که قرنطینه به وجود آورده برای باردیگر فکر کردن درباره همه چیز، دست و پنجه نرم کردن با فاصله های فیزیکی و کوشش برای جلوگیری از ورود چیزی نامرئی و کشنده به داخل خانه ها، قسمتی از تجربه هایی است که قرنطینگی برای انسان امروز به ارمغان آورده است. اینکه از این تجربه چه در خاطر ما خواهد ماند و بعدها از آن چطور استفاده خواهد شد، چیزی است که باید منتظر باشیم تا بعدا اتفاق بیفتد.
categories & tags
In جشن, جشنواره, کادو, هدیه
By شركت, هزینه, هنر